همه موکبهای این رهگذرِ منتهی به حرم مطهر حال و هوای امام رضایی دارد و جنب و جوش دختر و پسرهای مدرسهای در حال خدمت، چشمگیرتر از سایرین به نظر زائران عابر میرسد.
شاگرد اولهای کلاس خدمت
به گزارش آستان نیوز، این روزهای واپسین دهه آخر ماه صفر، یکبار دیگر خیابان آیتالله طبسی که چه خوب به «رهگذر عاشقی» معروف است، میزبان موکب های عاشقان و شیفتگانی از گوشهگوشه عالم است تا در این قبله دلها، مشهدالرضا(ع) خدمتی درخور مهمانان امام رئوف پیشکش کنند. در میان این جمع، حضور شاگردان مدارس امام رضا(ع) که بهنوبت سر خدمت حاضر میشوند، جلب نظر میکند.
ایران یکپارچه دلدادگی
هر عابری به مقابل موکب بنات الرضا(ع) برسد، اول از همه پابند دلنوشتهای میشود که گیرندهاش آقا امام هشتم است. حرفهایی که زائران به بالهای کبوتری کاغذی میسپردند تا به دست آقا برساند. کبوترانی که از همه ایران پیام دلسپردگی زائران دور و نزدیک را به پایتخت دلها، بارگاه امام انیس النفوس میرسانند.
دلنوشتههایی خواندنی که دلت را صفا میدهد: «آقا جان! این گذرنامه من و مانده یک امضای تو ... کمکم کن تا آن طوری زندگی کنم که تو به من افتخار کنی ... آقا جان؛ جانم فدایت. دوستت دارم. خوشحالم که تو رو دارم ...» اما هر چه سن و سال نویسنده کوچکتر است، حال نوشتهها هم دلنشینتر است. سن و سال نگارنده را از خط ناخوانا و غلطهای املاییاش میفهمی: «آقا کمک کن پسر خوبی بشم ... امام رضا جون از خدا بخاه که همه آدمها خوب بشن ... فقت خودت رو میخوام».
در این میان، سه جوان زنجانی که مشغول نوشتن دل گفته هایشان هستند، دلیل انتخاب این روزهای شهادت برای سفر به مشهدالرضا(ع) را پرسیدم که یکی از آنها باتهلهجه شیرین آذری گفت: «همراه دوستانم، فقط برای عرض ادب و ارادت آمدم. با اینکه مثل خیلی از جوانها، گرفتاری کم ندارم ولی برای امام رضا(ع) نوشتم که دعا کنند شهید شوم.» سپس از دست خانم نشاط معاون پرورشی واحد 6 امام رضا(ع) شیشهای حاوی کمی تربت متبرک از حرم مطهر حضرت رضا(ع) هدیه گرفتند که خیلی برایشان ارزش داشت.
برای حال خوش زائری
یکی از میزهای خدمت در موکب های مختص دختران دانش آموز مدارس امام رضا(ع)، به کارهای هنری مثل کتیبهنویسی و سربندنویسی اختصاص پیدا کرده. دختراها قلم بهدست مشغول رنگآمیزی نام مبارک علی بن موسی الرضا(ع) و خوشنویسی القاب اهل بیت(ع) بر سربندهای سبز هستند. میزی که مشتریهای زیادی از کوچکترها تا زائران و حتی خادمان رهگذر دارد. هر کس سفارشی دارد و میخواهد نام یکی از ائمه(ع) را برایش خطاطی کنند.
از مریم که گرم نوشتن است، میپرسم که سربندنویسی چه ربطی به خدمت به زائران دارد؟ جواب میدهد: همین که با نوشتن نام مبارکی از معصومین(ع) حال زائری خوش میشود و إنشاءالله به این بهانه، دلش بیشتر به اهل بیت(ع) گره بخورد، خدمت من است.
چادرم را گرامی میدارم
اما یک گوشه شلوغتر موکب را به بروبچههای زیر 6 سال دادند تا نقاشی کنند. طرح نقاشیها هم جذاب است که هر یک از بچهها یکی را انتخاب میکردند؛ یکی، کودکی فلسطینی در حال ترسیم نقشه کشورش، یکی گنبد و بارگاه رضوی و دیگری حکایتی از ضامن آهو است. پس از چند روز دایر شدن این موکب، حالا دیواری از نقاشیهای بچهها پر شده و نمایشگاهی رنگارنگ از جوار مشهدالرضا(ع) تا مسجد الاقصی را به نمایش گذاشته.
روی میز دیگری هم پر از تصاویر شهداست که دانش آموزی در حال نوشتن اسامی حاضران است. میگوید برای زیارت نیابتی شهدا اسم مینویسند و عکس شهیدی را هدیه میگیرند. به بانوان کم حجابتر، گیره روسریِ مزین به نام علی بن موسی الرضا(ع) هدیه میدهند. او تاکید میکند: «همین طور جهت تشویق دخترکان محجبه هم گیره هدیه میدهیم. روی بعضی از برگهها، وصیتنامه شهدا حک شده که بیشتر به یک توصیه تأکید کردهاند: «من رفتم که چادر بر سر نوامیس سرزمینم بماند». من به عنوان یک دختر نوجوان که شاید همسن و سال همین شهدا باشم، چادر سر میکنم و این خیلی برایم گرامی است تا خونشان را گرامی بدارم.»
دربست نوکرم
اما آن سوی موکب دخترها، پسران دانش آموز در موکب ابناء الرضا(ع) گرم پذیرایی از زائران هستند. با چای، شربت، دم نوش و ... هر چه ذائقه خشک مهمانان آقا را خنک و با طراوت کند. چند تایی از پسرها تندتند چای میریزند و با احترام تمام پیش روی زائران تعارف میکنند. یکی، سماور بزرگ هیئت را مرتب چک میکند که بیآب نشود، یکی هم مسئول شستشوی استکانها شده. اما گوشهای از موکب هم یکی، دو تا از بچهها، وسط هیاهوی بلندگوهای سایر هیئت ها از خستگی بیهوش خوابند؛ آخر از سر صبح تا پاسی از شب پای بساط خدمت میایستند.
اول از آنکه بزرگتر از بقیه به نظر میرسد، نظرش را درباره معنی خدمت به زائران جویا میشوم. مهدی بابوریان، سال یازدهمی رشته معارف است و دم کنکوری. در جوابم میگوید: خدمت یعنی دربست نوکر مهمانان آقا باشم. چون این لحظات ثبت و ضبط میشود و امیدوارم آن دنیا که دستمان خالی است آقا به دادمان برسند.
ماجرای دِین همیشگیام
یکی دیگر از همخدمتیهایش در این موکب که می گوید اسمش را در گزارش نیاورم، هم با اعتقادی از روی یک عنایت میگوید: از کودکی در محافل روضه و هیئت ها خدمت کردهام ولی میدانم که سرشت من را با عشق امام رضا(ع) سرشتند. مادرم برایم تعریف کرده که در روزهای اول تولدم، به عارضهای خونی مبتلا بودم که دکترها به والدینم گفته بودند فقط باید خونم عوض شود که زنده بمانم. مادرم من را برداشت و پیش سیدالاطباء آورد. 24 ساعت نگذشته، آقا شفایم را دادند. من برای همیشه مدیون صاحب کریم این حرمم.
موکبی برای انسانسازی
روبروی موکب پسرها، خادمی از صبح آماده به خدمت ایستاده و گهگاه بچهها را تماشا میکند. به سراغش میروم. روی برچسب قبای خدمتش نوشته؛ رضا زشکی خادم ارشاد. خود را یکی از پرسنل علوم پزشکی مشهد معرفی میکند. از او پرسیدم که کجای کار بچهها برایتان جالب بود که در پاسخ گفت: چون به بهداشت و پاکیزگی توجه ویژهای دارم، اینکه این پسرها روی شستشوی استکانها دقت و توجه خاصی داشتند، خیلی دلچسب بود. معلوم است که به سلامتی زائران در این شرایط اهمیت میدهند.
وقتی نظرش را درخصوص حس و حال خدمت این دانش آموزان جویا شدم، گفت: شورواشتیاق آنها، چه پسرها و چه دخترها برایم جالب است و من را به یاد دورانی که همسن آنها بودم میاندازد که با چه شورو هیجانی در مساجد و هییت های محله، نه با کیفیت امروز این بچهها، با همان حال معنوی و امکانات اندک زمان خودمان خدمت میکردیم. معتقدم که فعالیت این موکب ها به سرپرستی خود بچهها، حرکت بسیار مثبتی است که میتواند در تربیت دینی این نسلهای جدید خیلی مؤثر باشد. همان طور که هیئت، ما و نسلهای قبل از ما را ساخت.
همه حرف و هدف موکب های مدارس امام رضا(ع) هم همین است. تربیت در دستگاه اهل بیت(ع) و به تعبیری انسانسازی به بهانه آماده کردن چند فنجان چای و یا نقاشی و خوشنویسی.
گزارش از سارا صالحی