پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی بنام آستان نیوز شامل اخبار آستان قدس رضوی،تصاویر آستان قدس رضوی و رویدادهای موقوفات امام رضا

خاطرات اولین سفر دانش آموزان کرمانی به مشهدالرضا(ع)
۱۴۰۲-۰۱-۰۱

روایت مشهدی شدن دختران دیار سلیمانی

چهره‌های گندمگون دخترها خود معرف محل تولد و زندگی‌ آنهاست. همگی نوجوانان زائراولی هستند و اهل روستاهایی در حوالی شهرستان نرماشیر استان کرمان. 

به گزارش آستان نیوز، اکثراً نه خود و نه خانواده‌شان، به مشهد مشرف نشدند و یکی از آرزوهای بزرگ‌شان دیدن و زیارت صحن و سرای با صفای امام هشتم بوده است. آرزویی که امسال در قالب طرح «مهمان بهشت2» به همت بنیاد فرهنگی رضوی محقق شده و حالا ماجرای زائر مشهد شدن و آرزوهای دلنشین آنها شنیدنی است: 
 

مش‌لیلا شدم  
12 ساله و متولد روستای جنت آباد، جایی 30 کیلومتری شهرستان نرماشیر است. خودش را لیلا معرفی می‎کند. با کم رویی تعریف می‌کند؛ بیشتر اهالی آبادی به کشاورزی، به‌خصوص پرورش خرما و مرکباتی مثل نارنگی و پرتغال مشغول‌اند و به آرامی اضافه می‌کند: از خانواده من کسی جز من به مشهد نیامده. با اینکه دو بار به حرم رفتیم، ولی هنوز باورم نمی‌شود زائر مشهد امام رضایم. برگردیم، «مش‌لیلا» صدایم می‌کنند؟! 
 

روایت مشهدی شدن دختران دیار سلیمانی

 
سرسبزی را به ما برگردان

مریم آزاد فر اهل روستای چهل تخم است. از دخترهای سر زنده و پرشوروحرارت کاروان است. او برایمان توضیح می‌دهد به دلیل خاک حاصیخیز روستا که هر تخم را چهل برابر بارور می‌کرده، به این نام شهرت پیدا کرده. نامی که با خشکسالی این سال‌ها، طراوت و تازگی گذشته را ندارد و یکی از حوائج مریم، بازگشت آبادانی و سرسبزی به آب و خاک روستایشان است. 
 

کاش سفر بعدی با هم به مشهد بیاییم

یکی دیگر از دختران کاروان که گهگاه نظرش را در بین حرف بقیه می‌زد، گفت: «من چند روز قبل خواب جالبی دیدم و فکر می‌کنم آن خواب مرتبط با همين سفر بود. چند روز بعد که فهمیدم اسم من را هم برای سفر مشهد نوشتند؛ خیلی خوشحال شدم. پدر و مادرم هم مشهد نیامدند. توی حرم بیشتر برای پدرم دعا کردم. چون او زندانی است. دعا کردم، آزاد شود و همگی با هم مشهد بیاییم. 
 

خاطره اولین سفر از یادم نمی‌رود

فرشته حسینی آبادی یکی از مهمانان بهشت است. مدرسه ما، حضرت خدیجه(س) یکماه پیش کاروانی را با دریافت هزینه به مشهد برد. پای اتوبوس برای خداحافظی خیلی گریه کردم. چند روزی نگذشت که مدیر مدرسه به مادرم گفت که دانش آموزان زیارت اولی مدرسه را برای عید نوروز مشهد می‌برند. اسم من هم در فهرست نوشتند. 
از حال و هوای راه و رسیدن به حرم پرسیدم، پاسخ داد: توی راه دل توی دلم نبود. چندین بار از مدیر پرسیدم که بالاخره کی می‌رسیم مشهد؟ با اینکه یک روز و نیم توی راه بودیم ولی کمتر کسی از هیجان خوابش برد. وقتی برای اولین بار چشمم به حرم افتاد، فقط اشک می‌ریختم. دم ورودی، خادم دربانی وقتی فهمید که زیارت اولی هستیم در کمال تعجب دست بر سر و تنم کشید و خیلی التماس دعا کرد که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. وارد که شدم، مهر و محبت آقا همه وجودم را پر از گرما کرد. حتما تا آخر عمر سفرهای زیادی به مشهد خواهم داشت ولی مطمئنم که هیچ وقت این سفر شیرین از یادم نمی‌رود.  
 

روایت مشهدی شدن دختران دیار سلیمانی


مشهدی شدنم در چهارشنبه امام رضایی 

رضوانه حسن آبادی هم دوست دارد، خاطره سفر و زیارتش را برایمان تعریف کند: از وقتی راه افتادیم، فکر می‌کنم که خوابم. چهارشنبه بود که از مدرسه برمی گشتم. سر مزار شهدای روستا اتوبوسی راهی سفر زیارتی بود. نمی دانستم کجا اما دلم می‌گفت به مشهد می‌آیند. دلم شکست و توی دلم به امام رضا(ع) گفتم: آقا این قدر گنه‌کارم که من را تا 15 سالگی نطلبیدی؟! فردا، صبح پنجشنبه مدیر به پدرم زنگ زد و خبر داد که دختران روزهای عید زائر مشهد است.
 

آقا راضی‌ام  

اختر حسن آبادی مدیر مدرسه حضرت خدیجه که محور نقل قول‌های شیرین بچه‌ها بود هم یک حرف دل را از تجربه سال‌ها همسفری با زیارت اولی‌های مشهدالرضا(ع) برایمان بازگو کرد: به تجربه دریافتم که در هر سفر حضرت رضا(ع) در کنار توجه و دعوت از همه زائران، بیشتر به دو، سه نفر عنایت ویژه دارند که اگر آن چند نفر همراه کاروان نباشند، چه بسا همه اسباب و بساط مهیای حرکت باشد، ولی کاروان راه نمی افتد!
در همین سفر دختری اهل عشایر بود که نه پول سفر را داشت و نه پدرش رضایت می‌داد. با پدرش حرف زدم و گفتم کاروان ما ویژه زیارت اولی‌ها و مهمان مدرسه امام رضا(ع) است. تاشنید با لبخندی ماجرایش با آقا را تعریف کرد: 17 سال صاحب فرزند نمی‌شدیم. به حضرت رضا(ع) متوسل شدم و به پابوسی رفتم و قول دادم فرزندی به من بدهند، به زیارت‌شان برویم. تا برگشتیم صاحب اولاد شدیم. همین دختر. ولی تا امسال قسمت نشده به مشهد ببرمش. حالا که خود آقا طلبیدند، راضی‌ام.   
 

روایت مشهدی شدن دختران دیار سلیمانی


رزمندگان پشت جبهه 
اما در کنار روایت‌های زیارت اولی‌ها، حرف دل خادمیارانِ دانش آموز هم شنیدنی است که این روزهای نوروزی از چند مدرسه دخترانه واحدهای 1 و 6 در خدمت به مهمانان ویژه امام رضا(ع) شب‌ها و روزها سراز پا نمی‌شناسند. مربیان گروه تعریف می‌کنند؛ بعضی از خادمیاران شب‌ها بیشتر از روز خادم‌اند. وقتی همه خوابند. دخترانی که اوصاف خلوص نیت‌شان، ما را به یاد رزمندگان دوران دفاع مقدس می‌اندازد که بی ادعا و بی نام و نشان در تاریکی شب واکس می‌زدند، لباس رزمندگان را می‌شستند و روزها، در خط مقدم عملیات آماده شهادت بودند ... دخترانی مثل مبینا رحمانی که شب‌ها تا نزدیک سحر، تازه کارش شروع می‌شود و از هیچ خدمتی کوتاهی نمی‌کند. بدون اینکه کسی کاری از او بخواهد، آتش به اختیار عمل می‌کند. زمین‌ها را طی می‌کشد، ظرف می‌شوید و سرویس‌ها را پاکیزه می‌کند. او را برای مصاحبه پیدا نمی‌کنیم، شاید باز هم گوشه‌ای مشغول خدمتی است. 
 

خدمت خانوادگی
اما در بین سایر خادمیاران، چهره عارفه شتابی آشناست. از دانش آموان موفق متوسطه واحد 6 امام رضا(ع) است که در کنار تحصیل و کسب عنوان در بخش بازارچه جشنواره نوجوان خوارزمی، در هر موقعیتی که نیاز به حضورش باشد، حاضر به خدمت است. اول از او پرسیدم چطور خانواده اجازه دادند که چند روز خانه نباشی، به خصوص ایام نوروز؟ با لبخندی معنادار جواب داد: چون سر خودشان بیشتر از من برای خدمت به زائران درد می‌کند. مادر و خواهر کوچکم، فاطمه هم اینجا هستند و هر کاری از دست‌شان بر می‌آید برای پذیرایی از مهمانان انجام می‌دهند!
او را پیش از این، در پخت غذای مسجد امام سجاد(ع) و خیلی امور فرهنگی دیگر دیده بودیم. وقتی همراه جمعی از مربیان مدرسه و دوستانش داشتند برای جمعی از خانواده‌های کم بضاعت روستای کلاته برفی غذا می‌پختند. از او دلیل مشارکت در چنین فعالیت‌هایی، آن هم در ایام تعطیلات نوروزی جویا شدم؟ گفت: از بچه‌های هم‌سن و سالم خیلی چیزهای خوبی یاد می‌گیرم که با نشستن در خانه و پای گوشی یا تلویزیون یادگرفتنی نیستند. حس همدردی و مشارکت اجتماعی پیدا می‌کنم، با درد مردم آشنا می‌شوم و به فکر می‌افتم چه کاری برای کاستن از مشکلات از دستم بر می‌آید و... بی‌تفاوتی یک‌یک ما، بار مشکلات را بیشتر می‌کند. 
 

تقسیم رفاه و شادی‌ها  

از دوست خادمیارش، حنانه حسین زاده که در حال جارو کشیدن خوابگاه است، همین سوالات را پرسیدم، او هم این طور جوابم را داد: وقتی مسئولیت یک کار را در این اردوها برعهده می‌گیریم، تجربیات‌مان بیشتر از همسن‌های خودمان بالا می‌رود. زودتر به پختگی می‌رسیم. مثلا؛ وقتی اینجا مراقب لوازم بچه‌ها هستم و نحوه رفتار با یک جمع را یاد می‌گیرم، می‌فهمم مربیان و معلمان مدرسه چه کار سختی برای مراقبت و تربیت ما دارند. با خودم قرار گذاشتم که بعد از عید به مدرسه برگشتم، با ملاحظه‌تر با آنها رفتار کنم. حالا احترام بیشتری برای مسئولیت‌های کادر مدرسه قائلم. چون فهمیدم چه کار سختی دارند!  
از اینکه به دوستان همسن و سال کرمانی هم خدمت می‌کنم، حس و حال خیلی خوبی دارم. چون من و خیلی از بچه‌های شهری، می‌توانیم به راحتی به حرم برویم یا از امکانات تفریحی لذت ببریم ولی آنها نمی‌توانند. وقتی همراه‌شان به هلیوم پارک رفتیم از تماشای شوق و نشاط آنها، به خودم هم بیشتر خوش گذشت تا وقتی تنهایی با خانواده می‌رفتیم. معتقدم شادی و خوشحالی و دسترسی به امکانات حق همه بچه‌ها است و نه فقط یک گروه از آنها.  
در آیین افتتاحیه، سیدمحمدصادق علی پرست مدیرعامل بنیاد فرهنگی رضوی پس از چند جمله، با بیتی توضیح داد که نیات و کردار شایسته خود ماست که زمینه توجه و عنایت و دعوت امام معصوم را فراهم می‌کند. فرقی نمی‌کند؛ خادمش باشی یا مهمان بهشت مشهدش: تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد... 
گزارش از سارا صالحی

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

تولیت آستان قدس رضوی

انسان معاصر تشنۀ گفتمانی است که بتواند عدالت حقیقی را تأمین نماید
تولیت آستان قدس رضوی با بیان اینکه نسخه کامل‌ و‌ اجرایی عدالت در کلام حضرت رضا(ع) و اهل بیت(ع) ارائه شده، گفت: انسان…

تلویزیون اینترنتی