غلامرضا بنی اسدی / ما سعیدیم. اسم مان هرچه می خواهد باشد. ما را با شناسه مشهد الرضا می شناسند نه با شناسنامه ای که به هر نام در جیب داشته باشیم. این سعادت را هم مدیون زیستن بر جغرافیایی هستیم که معرفت و تاریخ و هندسه و الهیات و..... نیز هست. مشهد ما فقط یک شهر نیست. "معرفت شهر" است.
همیشه مشهدی بمانیم
خورشید خانه ای است که چون در آن خانه کنیم از نور سرشار می شویم. تاریخ در این دیار با جغرافیا چنان در هم تنیده است که به مهندسی مشترک انسان می رسد. الهیات جان مایه ای است که در اجتماعیات جاری می شود. همه چیز این جا متفاوت است. دلیلش را هم همه می دانند؛ حرمی است که انسان را هم مُحرِم می کند هم مَحرَم. کسانی که به این دوگانه برسند، در ایمان به حضرت یگانه، از یقین سرشار خواهند شد. یقینی که هر قطره اش دریایی از معرفت می آفریند. ما آدم ها هر کداممان به اندازه ای که به این ساحت عملی نزدیک شویم، مشهدی هستیم نه به طول مدت زیستن در این جغرافیا. به این مهم باید توجه و به توسعه آن در خویش باید اهتمام داشته باشیم تا جان مان گوشه ای از حرم باشد. همان چیزی که دیگران ما را – با حسن ظن- بدان می خوانند و از اهالی دیگر دیار ها متمایز می بینند و ممتاز می شمارند. به هر جا که می رویم، تا متوجه موطن و نسبت ما به "معرفت شهرِ" رضوی می شوند، زیارت قبول می گویند و چون ما را عازم برگشتن می بینند، التماس دعا می گویند. این هم عظیم جایگاه و کریم شانی است که از این مکان مقدس می گیریم. هرجا "شرف المکان، بالمکین" باشد، اینجا "شرف المکین بالمکان" صدق می کند. ما شرافت یافتگان به مشهد الرضائیم. سعادت ما همین است. البته تکلیف آور هم هست. چون به این انتساب، سعید می شویم باید جوری زندگی کنیم که رو سفید هم باشیم. گونه ای که رفتار و گفتار و حتی پندار ما با این شناسه تنظیم باشد. هر جا می رویم، مُعَرِفِ مشهدی باشیم که به نام مولا امام رضاست. هرکس هم که می آید، نه فقط ما آدم ها که در و دیوار مشهد را در این قاعده ببیند. حرم که جای خود دارد. دورترین نقطه به حرم هم باید در شوکتی چنین بشکوه شود. این روزها که میهمانان نوروزی آقا مثل تشنگان نور جذب حرم می شوند و به مشهد می آیند یا ما از این شهر مثل امواج نور به دیگر نقاط جاری می شویم، باید در این تناسب، رفتار مان را مناسب سازی کنیم. همه چیز باید عطر امام رضا داشته باشد. به ویژه مشهد. هرکس می آید باید به معرفتی برسد که نماز دلش را کامل بخواند حتی اگر نماز واجب اش را فقه، شکسته حکم کند. مهم این است که دلش مقیم این کوی شود. جسم ها فانی اند. آنچه باقی است و ابدیت ساز، ایمانی است که همه مرز ها را درمی نوردد. یقینی عاشقانه که یمن را به مدینه ملحق می کند وقتی اویس قرن در ما تنفس کند. ما سعیدیم. اسم ما در شناسنامه هرچه می خواهد باشد فرقی نمی کند. در نسبتی که با امام رضا(ع) پیدا می کنیم دیگر گُم نمی شویم چه از مشهد به سفارت در دوردست ها برویم و چه از دوردست ها به حرم بیاییم. مهم امام رضایی شدن است. در این "مهم" بیش از همیشه بکوشیم.