پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی بنام آستان نیوز شامل اخبار آستان قدس رضوی،تصاویر آستان قدس رضوی و رویدادهای موقوفات امام رضا

صدها هزار نفر از عاشقان امام رئوف، با شرکت در جشن میلادش یک حماسه عاشقانه آفریدند
۱۴۰۲-۰۳-۱۰

جشن تولدی به وسعت یک دریا

صدا به صدا نمی‌رسد، به هر طرف که سرمی‌چرخانی موجی از موسیقی و مولودی از بلندگوی موکب‌ها و ماشین‌های سیار و سکوهای کنار خیابان به سمتت روان می‌شود و از پرده گوشت عبور می‌کند؛ آنقدر صدا و نوا هست که هم‌همه آن صدها هزارنفری که رودخانه مواجی شده‌اند به سمت حرم پرنور شاه توس به گوشت نرسد، به‌جایش صدها هزارجفت چشم از مقابل دیدگانت عبور می‌کند که توی هر کدامشان برق دلچسبی نشسته است؛ برقی که هم پر از شادی است و هم شوق و حس کنجکاوی، شاید برای اینکه خوشحال بودند و در وسط یک شادی بزرگ، یک شادی ملی و مذهبی که برای اولین‌بار مهمانش شده بودند، نمی‌دانستند چگونه شادی‌شان را نشان بدهند و چه بگویند، همین بود که از هر کدام‌شان حس و حال‌شان را جویا می‌شدی، یکی دو جمله بیشتر به گوشت نمی‌رسید:«خوشحالیم، خیلی خوشحال، جشن تولد امام رضاست دیگر...»

به اندازه آدم‌بزرگ‌ها، دختر و پسرهای کوچک و کم‌سن‌وسال، میهمان این میهمانی باشکوه هستند؛ از کالسکه‌سوارها بگیر تا آنهایی که توی بغل بابا قد می‌کشند تا داخل موکب‌هایی که صدای سلام فرمانده از آنها بیرون می‌ریزد، یا موکب‌هایی که بچه‌های قد و نیم قد اداره‌اش می‌کنند و به صف شده‌اند برای خواندن سرود.

بعضی‌هایشان تکیه داده به دست مامان و بابا روی نرده‌های آهنی وسط خیابان نشسته‌اند و چشم دوخته‌اند به جمعیت و ماشین بزرگ سیار خبرنگاران صدا و سیما که هم برنامه اجرا می‌کند و هم گلاب به اطراف می‌پاشد. بعضی‌هاشان گل‌به‌دست، دست در دست مامان و بابا لابه لای جمعیت گم می‌شوند. یکی‌شان ۵ ماهه است و یکی ۱۱ ساله، پدر یکی را بغل کرده و دست یکی را محکم در دست گرفته و از میان جمعیت راه باز می‌کند و جلو می‌رود. می‌پرسم این کوچولوها اذیت نمی‌شوند. پدر به جای زهرای ۵ ساله‌اش جواب می‌دهد:«نه، اذیت نمی‌شویم، خیلی هم خوش می‌گذرد.» حسنای ۱۱ ساله هم که دست پدرش را محکم گرفته، لبخند می‌زند:«خوب است، خوش می‌گذرد.»

کوثرسادات و سیدمرتضی با پدر و مادرشان از قم آمده‌اند. کوثر سادات به جای هردوشان صحبت می‌کند:«امروز جشن تولد امام رضاست، جشن تولدش خیلی قشنگه، یعنی عالیه.»
 

جشن تولدی به وسعت یک دریا


فاطمه ۸ ساله است، به امید تکیه‌گاه دستان مادرش روی نرده‌های وسط خیابان نشسته و دست می‌زند و می‌خندد، به‌گمانم خوشحال‌ترین کودک این مهمانی است یا دست کم کودکی که می‌داند وسط این‌همه ازدحام، چطور شادی کند و خوش بگذراند. مادر و خواهر ۱۱ ساله‌اش، فاطمه هم کنارش ایستاده‌اند. می‌پرسم اینجا چه خبر است؟ خبر دارید؟ و همان فاطمه پرشر و شور با صدای بلند و چهره پرخنده می‌گوید:«تولد امام رضای»

امیرحمزه و هانیه هم خواهر و برادرند. هر دوشان تلاش می‌کنند از لابه‌لای میله‌ها آن وسط‌ها را بهتر ببینند. امیرحمزه خیلی خوشحال است، این را می‌شود هم از جنب‌جوشش فهمید و هم از پاسخی که به سئوالم می‌دهد:«خیلی خوش می‌گذره، برنامه‌هایشان خوب است، جایزه می‌دهند، شعر می‌خوانند، نقاشی می‌کشیم، کاردستی درست می‌کنیم...»

حال رادا که از تربت حیدریه آمده و رضوانه ۶ ساله مشهدی و محمد یاسین زنجانی هم همینطور است، مثل هزاران کودک دیگر، مثل هزاران گل شکفته از شادی، حال همه‌شان خوب است و خوشحال از اینکه امروز بخشی از جمعیت چندصدهزار نفری هستند که به‌ مهمانی امام رضا(ع) دعوت شده‌اند.

هوا در حال تاریک شدن است و هرچه سیاهی شب بیشتر می‌شود، بر تعداد جمعیتِ مسیر منتهی به حرم افزوده می‌شود.

اذان مغرب که از بلندگوها به گوش جان می‌نشیند و شب چتر سیاهش را همه‌جا پهن می‌کند، آسمان نورافشان می‌شود. نورافشانی‌های پیاپی با صدای مهیب، آسمانِ توس را سبز و زرد و سرخ می‌کند و صدهاهزار جفت‌چشم به‌یکباره به سمت آسمان می‌چرخد و ضبط گوشی موبایل‌ها شروع می‌کند به شماره انداختن.
 

جشن تولدی به وسعت یک دریا


حالا دیگر راه رفتن میان آن همه ازدحام سخت و غیرممکن شده و با هر حرکتی، موج خروشان رود به این سو و آنسو کشیده می‌شود.کمی آنطرف‌تر در میان ازدحامِ غیرقابلِ وصف جمعیت، دود بلند اسپند همه نگاه‌ها را به سوی خود می‌کشاند، جلوتر که می‌روی صداي کِل‌کشیدن و کف و سوت بلندتر می‌شود که آمیخته با موسیقی شاد عربی، همه‌ زائران عرب را به وجد آورده تا آخرین تلاش خود برای شاد کردن جشن میلاد شاه خراسان را به نمایش بگذارند.

حالا دیگر جمعیت بهم گره خورده، جای سوزن انداختن نیست، اگر جای سوزنی هم پیدا شود و گمان کنی که جای نفس کشیدن داری و کسی با فشار به تو نچسبیده، حتما همان‌جا پایین پایت یک ویلچرِ حامل زائری فرتوت، یا کالسکه کودکی چندساله قدم به قدم کنارت در حرکت است.

نفس کشیدن توی خیابان‌ِ بلند ۸ کیلومتری سخت شده و نفس‌ها به شماره‌ افتاده است.

با این همه، هر کسی فارغ از این ازدحام نفسگیر و هیاهو به کار خود مشغول است؛ گروهی توی صف غذا و چای و میوه و شربت و بستنی ایستاده‌اند، گروه دیگر سرگرم دست‌افشانی‌اند، تعدادی غرق تماشای نورافشانی‌اند و عده‌ای غرق صحبت با یکدیگر، اما همه در یک چیز مشترکند، در داشتن دلی پرشوق که آنها را خواسته و نخواسته در این شب و روز به مشهد کشانده است، گرچه با هر کدام‌شان که پای صحبت را باز می کنی، به نوعی دلش می‌خواسته این ایام مبارک در مشهد باشد و در سخت‌ترین شرایط و درحالی که گمانش را نمی‌برده، سفر به سرزمین خراسان روزی‌اش شده است.
 

جشن تولدی به وسعت یک دریا


حال‌شان خریدنی است

موکب‌داران اما کمی ماجرایشان فرق دارد، سر از پا نمی‌شناسند برای راضی کردن زائران، شاید هم دلبری از امام رئوف؛ هر کدام گوشه‌ای از کار را گرفته است. یکی انواع پلوخورشت و کباب، دست مردم می‌دهد تا مبادا حس گرسنگی از لذت زیارت‌شان کم کند، دیگری با گواراترین نوشیدنی‌های سرد و گرم، از چای نبات‌زعفران گرفته تا آب‌هویج تازه و آب طالبی و هندوانه کام میهمانان این جشن باشکوه را تر و شیرین می‌کند.

بعضی موکب‌ها خانه کودک شده و بچه‌ها را با نقاشی و سرود و کاردستی سرگرم می‌کنند و برخی پایگاه برنامه‌های فرهنگی. خلاصه اینکه حال همه ۳۰۰ موکب و موکب‌دار خیابان امام‌رضا امشب خریدنی‌ است.
 

جشن تولدی به وسعت یک دریا


یک شبِ پرشور برای همه

 ماشین‌های بزرگ سیار آب‌ و گلاب‌پاشی هم جزو ثابت این جریان عظیم درهم تنیده شده‌اند تا مبادا گرما جان عزیز زواری را برنجاند. و همه اینها در فضایی از طنین زیبای مدح و مولودی‌خوانی مداحان و سرودخوانان کشوری است که هر کدام امام‌رضایی کردن حال و هوای بخشی از خیابان را بر عهده گرفته‌اند.

شب، شب عجیبی است، شبی پر از شور، پر از عشق، پر از شادی که هدیه آقای مهربانی است در شب میلادش به زائران خسته از زندگی این روزگار. شبی که قرار است به یادگار بماند برای تمام ایرانیانِ امام رضادوست، برای خِیل جمعیتی  که از سراسر کشور قرعه شرکت در این جشن عظیم به نام‌شان افتاده؛ برای تمام اقوام ایرانی؛ کرد و ترک و بلوچ و گیلکی و مازنی و لر و عرب و فارس، و البته برای عرب‌زنان کشورهای همسایه، بلوچ‌های پاکستان و هم‌زبانانِ افغانستان و عرب‌زبان‌های لبنانی و عراقی و سوری و کشورهای حاشیه خلیج همیشه فارس. همه آنهایی که امشب یکایک‌شان قطره‌ای از این دریای امام‌رضایی شده‌اند و هر کدام با زبان خود قربان‌صدقه آقای‌شان می‌شوند.

از لابه‌لای جمعیت به‌هم فشرده خودم را به پیاده‌رو می‌رسانم تا جایی پیدا کنم و بنشینم و حال و روز وصف نشدنی این شب جاودانه را به تحریر دربیاورم، وضعیت پیاده‌رو شبیه خیابان است، همانقدر شلوغ و پرازدحام.
 

جشن تولدی به وسعت یک دریا


به اقیانوس نور می‌رسیم

راهم را به سمت حرم پیش می‌گیرم، جمعیت به سوی دریا سرازیر می‌شود. دریا دریا دلباخته از هر سمت حرم به‌سویش سرازیر شده، اینجا دیگر دریا نیست، اقیانوسی از برق پر از شادی و غرور میلیون‌ها جفت چشم است، اقیانوسی از لب‌های به‌گل لبخند نشسته، از جان‌های لبریز از عشق، دل‌های پر از نور، اینجا قطره‌ها به اقیانوس نور رسیده‌اند و در زیباترین شب امکان، بخشی از نور شده‌اند، امام‌رضایی شده‌اند.

 

گزارش: فاطمه مرادزاده

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

تولیت آستان قدس رضوی

بزرگترین دروغ‌ و فریب غرب، شعار دفاع از حقوق زن است
تولیت آستان قدس رضوی صیانت از کرامت زنان را ضامن حضور مؤثر اجتماعی آنان دانست و گفت: تمدن غرب از طرفی کرامت زنان را از…

تلویزیون اینترنتی