پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی بنام آستان نیوز شامل اخبار آستان قدس رضوی،تصاویر آستان قدس رضوی و رویدادهای موقوفات امام رضا

۱۴۰۲-۰۶-۲۶

قافله عشق در گلستان شهداء اصفهان

عصرگاه است، خورشید می‌درخشد، حالا خیال غروب‌کردن ندارد. نسیم ملایمی می‌وزد. بوی عود و اسپند در هوا پیچیده. چه ترکیب دلنشینی.

چشمانم را لحظه‌ای می‌بندم. حالا خیال می‌کنم در صحن گوهرشادم. آسمان‌ نیلی حرم را می‌بینم. گنبد طلایی که روبرویم است. زمزمه دعا، همهمه بچه‌هایی که کنار حوض بازی می‌کنند. حتی صدای کبوترها هم می‌آید. بال‌بال می‌زنند، پرواز می‌کنند در آسمان حرم، این میزبانان همیشگی حرم. بوی عود و اسپند بی‌قرارم می‌کند.

خادمی را می‌بینم که در ورودی رواق کتاب ایستاده، عود حرم در دستش. دختر بچه‌ای را می‌بینم که بابایش را نگاه می‌کند که از بوی عود تبرک می‌جوید. جلوتر می‌روم، دقیقا روبروی ایوان مقصوره. کمی سمت راست. خودم را تا پنجره فولاد صحن گوهرشاد می‌رسانم. اینجا خیالم راحت است، ضریح روبرویم است، دستم به شبکه‌های فولادی گره می‌خورد. حالا می‌توانم یک دل سیر نگاهش کنم. یک دل سیر گریه.

می‌توانم از دلتنگی‌هایم بگویم. از راه دور. از آرزوی زیارت. بگویم آقا خیالتان هر روز و هر شب به سرم می‌زند. ای کاش مسافر همیشگی مشهدتان بودم. ای کاش هیچ کس انگشت‌های گره خورده‌ام را از پنجره‌فولادتان جدا نمی‌کرد. ای کاش حالا آنجا بودم. ای کاش.

چشمانم را باز می‌کنم. هزار کیلومتر دورترم از حرم. آسمان اما آبی است. دلخوش به این هستم که آسمان بالای سرم همان آسمان بالای سر گنبد طلاست. خورشیدی که نورش چشمانم را می‌زند، تلألواش گنبد طلا را درخشان‌تر کرده. این همان نور است. وجه اشتراک حالی که در رویایی با چشمان بسته داشتم و حالی که اکنون، حالا، همین حالا در گلستان شهدای اصفهان دارم.

صدای پای قافله می‌آید. ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم. همین یک جمله کافی است، همین یک عبارت، همین یک مصراع تا دوباره دلم را تا مشهدالرضا ببرم. قافله از راه رسید. جمعیتی از خادمان بارگاهش. با پرچم سبز علی‌بن موسی الرضا علیه‌السلام. با ادب و احترام. حالا پیوند آب و آفتاب. قدم‌هایی که به گلستان شهدا رسیده است. به قطعه‌ای از بهشت، آنجا که میزبانانش شهدا هستند، امروز میهمانانی ویژه دارند.

قافله عزا قدم به قدم حرکت می‌کند، مزار به مزار، معطر می‌شود از عطر رضوی. قافله که میهمان گلستان شهدا می‌شود، زائران شهدا به استقبالش می‌روند. عده‌ای دست به سینه، عرض ارادت می‌کنند به ساحت امام رئوف علیه‌السلام و عده‌ای با اشک، چند قدمی با خادمان همراه می‌شوند.   

بین مزار شهدا قدم برمی‌دارم. نگاهشان به نگاهم گره خورده. چیزی جز لبخند بر چهره‌شان نمی‌بینم. کنار هر کدامشان که می‌ایستم انگار آسمان آبی‌تر می‌شود. بعضی‌شان می‌گویند بایست، شاید می‌دانند درددلی دارم. حاجتی دارم. زائرانشان را نگاه می‌کنم. آن‌ها هم مثل من. هر چند قدم کنار یک مزار می‌ایستند. گاهی می‌نشینند، فاتحه‌ای می‌خوانند و حالا مزار بعدی. گلستان شهدا شلوغ‌تر از همیشه است. بساط شربت و نذری هم به پاست. رواق رضوی رهگذران را یاد چایخانه حرم می‌اندازد. می‌روند در شلوغی جمعیت شاید شربتی دلشان را از عشق مولا سیراب کند. 

حالا با قافله هم قدم شده‌ام. با بوی عود و اسپند، با مرثیه‌خوانی که می‌خواند: چی میشه که منم امروز میون زائرات باشم؟ یه بیمار نظرکرده توی دارالشفات باشم؟ کمی آن طرف‌تر در سالن مراسم، صندلی‌ها در حال پر شدن است، اما چیزی که بیشتر به چشم می‌خورد، ضریح نمادینی است که در مقابل سِن جایش را پیدا کرده، نوایی اما به گوش من آشنا‌تر است: اللهم صل علی علی بن موسی ‌الرضا المرتضی، الامام تقی النقی.  

چهره شهدا را نگاه می‌کنم، قافله از مقابل هر قطعه که می‌گذرد شهدایش انگار خندان‌تر می‌شوند. انگار بوی مشهد آن‌ها را هم بی‌قرار کرده. شاید دیدارشان با امام رئوف تازه شده. شاید مزد عزاداری‌های دو ماهه‌شان را از امام هشتم گرفته‌اند، در شام شهادت معین‌الضعفاء. انگار با نگاهشان حرف می‌زنند. شاید می‌خواهند چیزی بگویند که ما از آن بی‌خبریم. مثلا بگویند: خیالتان تخت! آقای ما، ضامن آرامش و امنیت شماست.

 

گزارشگر: قمریان_ خادمیار رسانه‌ای آستان نیوز از اصفهان

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

تولیت آستان قدس رضوی

بزرگترین دروغ‌ و فریب غرب، شعار دفاع از حقوق زن است
تولیت آستان قدس رضوی صیانت از کرامت زنان را ضامن حضور مؤثر اجتماعی آنان دانست و گفت: تمدن غرب از طرفی کرامت زنان را از…

تلویزیون اینترنتی