ایام دفاع مقدس است و بازار خاطرهگویی و روایتگری روزهای پر جوش و خروش جنگ داغِ داغ. شنیدن خاطرات آن روزها از زبان دلاورمردان دفاع مقدس که قهرمانانه از خاک پاک ایران دفاع کردند، صفایی دیگر دارد. در شامگاه پنجمین روز از ایام دفاع مقدس محفلی کوچک در رواق امام خمینی(ره) برپا شده محفلی که «شب خاطره دفاع مقدس» نام گرفته و زائران حرم رضوی آمدهاند تا خاطرات جنگ را از زبان راویانی که آن روزها در دل جبههها حضور داشتند بشنوند.
مرور خاطرات روزهای دفاع مقدس در حرم مطهر رضوی
به گزارش آستان نیوز، این محفل خاطرهگویی با روایتگری و خاطرهگویی چهار مرد پرخاطره از رزمندگان دوران دفاع مقدس؛ سید رضا فرخنده، سید مرتضی باشی، حسین پیرزاد و حمید جهانگیر فیضآبادی همراه است که هر کدام از آنها با روایت خاطرات خود شرکت کنندگان را برای لحظاتی میهمان سالهای دفاع مقدس میکنند.
زنده شدن خاطرات روزهای خون و آتش
سید رضا فرخنده رزمندهای که در سن سیزده سالگی و با دست بردن در شناسنامه و به شوق دفاع از خاک میهن و آرزوی شهادت قدم در جبهه گذاشت ولی هنوز هم آرزوی شهادت را در دل دارد اولین روای این محفل بود.
او میگوید: وقتی که تصمیم گرفتم به جبهه بروم هم کم سن و سال بودم و هم قد کوتاهی داشتم. بنابراین حتی اجازه رفتن به داخل اتاق بسیج و رفتن پیش بسیجیها را هم نداشتم چه برسد صحبت کردن با فرمانده پایگاه و راضی کردن او برای اعزام من به جبهه. فقط میتوانستم سینی چایی را تا دو در اتاق ببرم و به این ترتیب کمکم در دل فرمانده پایگاه نفوذ کردم و بعد از اینکه به کمک او یک دوره آموزشی هفت روزه را گذراندم راهی جبهه شدم.
این روای دفاع مقدس که با شرکت در این محفل خاطرات روزهای خون و آتش در ذهنش زنده شده میگوید: همه این خاطرهها برای این است که از جنگ هشت ساله که پشت سر گذاشتیم درس بگیریم. مهمترین درسی که میتوانیم بگیریم این است که پیرو ولایت باشیم. پیروی از ولایت وصیت بسیاری از شهدا است. در یکی از عملیاتها شهید کاوه همراه ما بود. این فرمانده جوان و شجاع میگفت: ما در راه دین قدم گذاشتهایم و در این مسیر هر اتفاقی که بیفتد را قبول میکنیم
و در همه مسیر باید آیه« أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ» را در نظر داشته باشیم.
نوحهخوانی در جبهههای نبرد
حسین پیرزاد دیگر راوی این محفل نیز پانزدهساله بوده است که او هم پنهانی و با استفاده از مقدسترین تقلب دنیا یعنی دستکاری در شناسنامه خودش را به جبهههای جنگ میرساند. این رزمنده دوران دفاع مقدس میگوید: بعد از مدتی که توانستم به جبهه بروم وارد گروه تخریب شدم و سی و چهار ماه در این واحد خدمت کردم.
این رزمنده دلاور که صدای خوبی برای نوحهخوانی داشت همچنین توانست در کنار حضور در واحد تخریب به کار مداحی هم مشغول شود و حضور در این مراسم او را به یاد محرمهای جبهه و نوحه خوانیهایش در آن روزهای سخت ولی خاطرهانگیز انداخته است.
او با لبخندی و با همان گرمی و صمیمیتی که در صدایش موج میزند، میگوید: چند ماه از آمدن من به جبهه نگذشته بود که ماه محرم شروع شد. آن زمان عملیات کربلای یک تازه تمام شده بود و قرار شد به رزمندهها مدتی را مرخصی بدهند. من هم مثل بقیه درحال جمع کردن وسایلم بودم که سردار قاآنی که آن زمان فرمانده ما بود مرا صدا زد و از من خواست تا همراه او و یک گروه که همراه شان بود به شهر دیگری بروم. وسایلم را جمع کردم و همراه آنها به سمت یکی از روستاهای اطراف رفتیم. بعد از اینکه در روستا استقرار پیدا کردیم سردار قاآنی رو به من کرد و گفت: «صدای گرمی برای مداحی داری و الان هم محرم هست و از من خواست برای رزمندهها نوحه بخوانم.
به سردار گفتم: «من هیچ کتابی که نوحه در آن نوشته باشد، همراهم نیست.» همان لحظه با یک جدیت خاص رو به یک راننده کرد و گفت: «به تمام شهرهایی که در مسیر وجود دارد، سری بزنید و بگردید تا کتابی که نوحهخوانی داشته باشد، پیدا کنید».
با این دستور همراه راننده راهی شهرهای کردستان شدیم. کتابی نبود یا اگر بود، به زبان کردی بود. بعد کلی گشتن بالاخره چند کتاب در سنندج پیدا کردم و همراه راننده دوباره به همان روستای قمطره بازگشتیم و هر شب در همان خانه کدخدا مراسم عزاداری امامحسین (ع) رابرگزار میکردیم که این مراسم شور و حال خاصی داشت.
فرماندهانی که در خط مقدم بودند
حمید جهانگیر فیضآبادی تخریبچی دوران دفاع مقدس و نویسنده کتاب «جنون مجنون» یکی دیگر از روایان حکایتهای آن روزهای برای نسل امروز است که در ادامه برگهایی دیگر از تاریخ شفاهی آن روزهای پرخاطره را برای حاضران در این محفل بازگو میکند.
تولیت آستان قدس رضوی
