همزمان با ایام دهه فاطمیه و شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) به روایت هفتاد و پنج روز محفل شعر «یاس کبود» در حرم مطهر رضوی برگزار شد.
شب شعر «یاس کبود» در حرم مطهر رضوی برگزار شد
به گزارش آستان نیوز، در این محفل ادبی که شامگاه پنجشنبه دوم آذر بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء برگزار شد، مجتبی خورسندی؛ شاعر آئینی و محب اهل بیت(ع) زائران و مجاوران حریم ملکوتی رضوی را به خواندن غزلی پرشور و فاطمی میهمان کرد.
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که بیمثل است
بدون لطف تو شادی به فکر غم شدن است، وجود یکسره در معرض عدم شدن است
به جلوه آمده در تو تمام "کن فیکون"، جواب خواستههای تو لاجرم "شدن" است
به بودن تو گره خورده است بودن ما، به شوق توست که دم فکر بازدم شدن است
برای از تو نوشتن درختهای جهان، تمام حسرتشان کاغذ و قلم شدن است
تویی که آینهی کعبهای و آن عملی، که در برابر تو واجب است، خمشدن است
کمال مرتبهی شاعران دورهی ما، در آستان تو عمان و محتشم شدن است
عزیز میشود از همنشینی گل خار، که فضّهی تو سزاوار محترم شدن است
رسیده است به لطف تو تا خدا زهرا، کسیکه ذکر لبش بودهاست؛ "یازهرا"
خبر رسیده به شب موقع سپیده شده، که روح صبح به جان سحر دمیده شده
گناه راه ندارد به هردلی که بر آن، نسیم مرحمت فاطمه وزیده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که با لطفش، گناهکارترین بندهها خریده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که در معراج، صدای شوهرش از هر طرف شنیده شده
کدام فاطمه؟ آن فاطمه که بیمثل است، همان که هیچکجا مثل او ندیده شده
کدام فاطمه؟ آن که برای اهل زمین، غبار معبر او سرمهی دودیده شده
فضائل تو زیادند، کم نباید گفت، به این دلیل غزلهای ما قصیده شده
این شاعر اهل بیتی غزلی دیگر هم با خود به این محفل شاعرانه آورده بود که بیت به بیت و با شور و احساس آن را قرائت کرد.
نوشت فاطمه و آبرو گرفت قلم
برای بردن نامت وضو گرفت قلم، که از قبال تو نام نکو گرفت قلم
تو را ندیده و یکعمر از تو دم زده است، اگر سراغ تو را کو به کو گرفت قلم
همین که نام تو را تا همیشه یاس سرود، برای ساحت خود رنگوبو گرفت قلم
به هیچ واژهی دیگر نمیشود آرام، که از همان اول با تو خو گرفت قلم
از آن زمان که به اجبار از غم تو نوشت، چه بغضهای بدی در گلو گرفت قلم
به نام دشمن تو میرسید و میدیدم، که از نوشتن آن نام رو گرفت قلم
به روسیاهی خود راه چاره پیدا کرد، نوشت فاطمه و آبرو گرفت قلم
در آسمان امامت وجود تو بدر است، که درک فضل تو درک فضیلت قدر است
بهجز تو رخت محبت به تن نداشت کسی، توجهی به مقامات زن نداشت کسی
اگر تو همسر مولا علی نمیبودی، در این جهان پسری چون حسن نداشت کسی
به سینه سنگ تو را میزنند عاشقها، وگرنه مستمع سینهزن نداشت کسی
قسم به آیهی فصلالخطاب خطبهی تو، که در حضور تو طبع سخن نداشت کسی
اگر که ذرهای از برکت تو را میدید، علاقهای به پسر داشتن نداشت کسی
اگر که قابل تقدیم خاک پای تو بود، بدیهی است که سر در بدن نداشت کسی
اگر تقاص ستمهای رفته بر تو نبود، به زیرلب دم یابنالحسن نداشت کسی
استماع این ابیات زیبا شور و حال فاطمی را میهمان این محفل شاعرانه کرده و حاضران با سلام و صلوات این شاعر دلسوخته را بدرقه کردند و سپس به استقبال شعرخوانی ابوالفضل جدیان شربیانی شاعری دیگر از شاعران آئینی و از دلدادگان خاندان عصمت و طهارت(ع) رفتند و این شاعر خوش ذوق شعرخوانی خود را با یک رباعی در مدح حضرت صدیقه(س) آغاز کرد.
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت
دلی که در او نیست مهر فاطمه سنگ است، چرا ؟ که نور وی و نور حق هماهنگ است
اگر قدم نگذارد به عرصه ی محشر، کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است
و سپس غزلی زیبا را به محضر بانوی آب و آئینه پیشکش میکند.
در میان خلق با او بوده همسر فاطمه، از ازل ساقی علی بودهست و کوثر فاطمه
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت، سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه
چون کلام حق که با «هُم فاطِمَه» آغاز شد، در میان پنجتن هم بوده محور فاطمه
در بهای آفرینش از نبی و از علی، با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه
هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب، فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه
سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم، نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه
مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد، خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه
هرخطیبی صحبت از حجب و حیا و فضل کرد، انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه
هرکسی در روضههای اهلبیتش گریه کرد، پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه
هجده بهار عمر تو معنای دین شده
مصطفی جلیلیان مصلحی نیز با شعری فاطمی در این محفل ادبی حاضر شده بود و شعر پر احساس خود را با دسته گلی از صلوات به محضر امالائمه(س) تقدیم کرد.
ای با فروغ آئینه نور مبین شده، بانوی با سخاوت دریا عجین شده
شایسته تهیت هفت آسمان دل است، جان گرامی ت که به خلقت نگین شده
باغ گلی که با ملکوت حضور توست، پرورده نگاه رسول امین شده
ای هر تبسم تو ز عصمت نشانهای، عطر نجابت تو بهشت آفرین شده
نازم شکوه تو که به پیشانی ملک، نام بلند و پاک تو مهر جبین شده
در محضر لطافت و حسن و کمال تو حوری خجل نشسته و گل شرمگین شده
دیدند قدسیان شب معراج مصطفی، با خاطرات روشن تو همنشین شده
ای آنکه در نهایت اجلال زیستی، هجده بهار عمر تو معنای دین شده
در صحن آفتاب حضور تو عرش و فرش، آئینهدار جلوه نور الیقین شده
هر کس شهید عشق تو شد گفت این سخن، ذکر تو راحت نفس واپسین شده
تا سایه سار سبز ولای تو مامن است، هستی در آن به خرمن دین خوشه چین شده
باغیست که جوشد از دلش آب حیات، چون ابر بهار گرم فیض و برکات