خیلی وقت بود که انتظار میکشیدند تا وقت حرکت برسد. معجونی از اضطراب و دلتنگی و اشتیاق در چهرههای همه دانش آموزان راهی مناطق عملیاتی جنوب موج میزند. یکی در میان میآیند و ساعت حرکت قطار را از مربیان جویا میشوند.
دانش آموزان امام رضایی زائران مشهد شهیدان
به گزارش آستان نیوز، بیقراری دلنشینی همه وجودشان را در برگرفته. میخواهند به زیارت مشهد شهدا بروند تا ببینند هر آنچه سالها از راه دور و دراز دهه شصت شنیدهاند. با پای دل به شب عملیات بزنند و همراه گردان از سیم خاردار نفس بگذرند و دست به دامن شهدا شوند و راهی به آسمان باز کنند.
چشم انتظار زیارت
از هر کدامشان که دلیل این دلشوره شیرین را میپرسیم، جواب روشنی برایش ندارند. شاید چون بار اولی است که از خانه و خانواده و مدرسه جدا میشوند و به جایی خیلی دورتر از شهر عزیزشان مشهدالرضا(ع) سفر میکنند. شاید برای تأخیر سه ساعته قطار مشهد ـ اهواز و شاید ... اما یکی از دخترها که فقط 13 سال دارد، کوتاه جواب این سوال را میدهد: آخه مدت هاست که منتظر این سفر هستم. چشم انتظار زیارت شهیدانم.
دهها دل بیقرار مثل او در کلاس و مدرسه، شوق این سفر را دارند ولی به هر دلیل نتوانستند زائر مشهد شهیدان شوند و دلشان را به کوله بار راهیان نور گره زدند تا سلام و حرف دلشان را به شهدا برسانند. بگویند که چقدر مشتاق این سفر و میزبانان آسمانی آن هستند ولی این بار نصیب و قسمت نشد...
با چند تایی از آنها که زودتر از بقیه کوله بستند و خودشان را به راه آهن رساندند، سر صحبت را باز میکنم تا از دلایل همسفر شدنشان با این کاروان جویا شوم.
با حجابم حافظ و قدردان خون شهدایم
به محض دریافت پیامک نام نویسی راهیان نور، او به همراه چند نفری از دوستان همکلاسی به دلایل مشترک پا در مسیر سفر گذاشتند. آزیتا رودینی دانش آموز پایه نهمی متوسطه امام رضا(ع) واحد12 برایمان تعریف میکند که چرا راهی سفر مناطق عملیاتی جنوب شد: اول اینکه، خیلی کنجکاو بودم که شنیدهها را با چشم خودم ببینم و در میدان حضور پیدا کنم و خاطرات رزمندگان و شهدا را از نزدیک تجربه کنم.
از او پرسیدم، این نگاه و گرایش به آشنایی بیشتر با شهیدان را چقدر از حضورت در مدرسه امام رضا(ع) گرفتی؟ در جوابم گفت: نمیتوانم دقیق بگویم اما بخش زیادی است. من بیشتر از مسیر برگزاری برنامههای مناسبتی طول سال، بهخصوص شهادت سردار سلیمانی با افکار، سیره و زندگی شهیدان آشنا و با آنها مأنوس شدم. از طرفی از طریق کتابهای زندگینامه شهدا که معرفی میکنند و همین طور با حضور در اردوهای خوبی مثل استان کرمان و زیارت گزار شهدای کرمان و مزار حاج قاسم و حالا از طریق اردوی راهیان نور قدم به قدم به شخصیت و آرمانهای شهدا نزدیک شدم. من از خون و از خودگذشتگیهای شهیدان، با حجابم محافظت و قدردانی میکنم.
سوغاتی از باور
از یکی از دوستانش، ستایش حسینی پرسیدم، سوغات و آورده راهیان نور برای یک نوجوان چه هست؟ گفت: میخواهم بروم ببینم شهدا برای ما بچهها چه کردند؛ خودم داستان هر عملیات و گردان را از کنار خاکریزها و اروند رود بشنوم، خیلی دوست دارم کانال کمیل را از نزدیک ببینم ...
پرسیدم چرا؟ پاسخ داد: «به خاطر شهید هادی». منظورش شهید ابراهیم هادی پهلوان مؤمن و متخلق تهرانی است که یکی درمیان پای حرف دل این نسل بنشینی قصه پر هیجان دلاورمردیهایش از گود کشتی تا میدان رزم را برایت روایت میکنند. انگار نه انگار که او را هم مثل دیگر شهدای دفاع مقدس ندیده و نمیشناسند. بروبچههای دهه هشتادی، یکی از مهمترین دلایل گرایش به این شهید والامقام را مطالعه زندگینامه او در قالب کتابهای مختلف بیان میکنند. ستایش میگوید؛ غیرت، شجاعت، فداکاری و مردانگی شهدا را دوست دارد.
شهید هادی الگوی ماست
فائزه اصغرزاده شاعر و دانش آموز دبیرستان امام رضا(ع) واحدیک است. همان اول کاری سراغ مغز کلام رفت و گفت: مسافر راهیان نور شدم تا شهدا را بشناسم. شهدا خونشان را برای امنیت و حفظ چادر روی سر ما دادند. ما نسلی هستیم که باید هر چیز را خودمان تجربه کنیم که باور کنیم.
من دوست دارم ابراهیم هادی را بیشتر بشناسم و کانال کمیل را ببینم و... او را از دو کتاب «یاران ابراهیم» و «سلام بر ابراهیم» شناختم. بیشتر از همه ازخودگذشتگی او را چه در زمین ورزش و چه در میدان جنگ دوست دارم. او معلم ورزش هم بود، خالصانه به بچههای ضعیف درس میداد.
از او پرسیدم این علاقه کجای زندگیات وارد شده؟ گفت: شهید ابراهیم ریاکار نبود، مهربان بود، به نامحرم نگاه نمیکرد و خیلی صفات دیگر داشت، من هم در حد توانم مثل او رفتار میکنم.
بالاخره سوت قطار دو ساعت از نیمه شب گذشته به صدا درآمد و اندکاندک راهی دیار شور و عشق و شهادت میشوند.
گزارش: سارا صالحی