پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی بنام آستان نیوز شامل اخبار آستان قدس رضوی،تصاویر آستان قدس رضوی و رویدادهای موقوفات امام رضا

۱۴۰۳-۰۲-۱۵

دکلمه‌خوانی دختران نوجوان در سوگ صادق آل محمد(ص) 

محفل دکلمه خوانی دختران به مناسبت شهادت امام صادق(ع) در رواق حضرت معصومه(س) حرم مطهر رضوی برگزار شد.

به گزارش آستان نیوز، ایام شهادت جانگداز صادق آل محمد(ص) است و دلدادگان حضرتش هر کدام به نوعی می‌خواهند ارادت خود را به محضر این امام بزرگوار نشان دهند. جمعی از دختران نوجوان با حضور در رواق حضرت معصومه(س) و برپایی محفل دکلمه‌خوانی با مناسبت شهادت این امام هُمام در باب فضایل ایشان دکلمه‌خوانی کردند. 
این مراسم با دکلمه‌خوانی هستی انسانی که با یک رباعی دل‌ها را تا آسمان بقیع به پرواز در اورد آغاز شد؛  
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق، سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به شب ماه فاطمی بقیع، سلام من به گل یاس بقیع 

این بانوی ادب دوست همچنین دکلمه‌ای دیگر را تقدیم به ساحت امام صادق(ع) کرد؛ 

دلواپس یتیمیِ موسی بن جعفری
آن قدر بی‌صدا و خموش از ترانه‌ای، حِس می‌کنم شکسته و بی‌آشیانه‌ای
آقا شنیده‌ام پِیِ مرکب دویده‌ای، پای برهنه نیمه‌ی شب چه کشیده‌ای
با پنجه زهر بر جگرت چنگ می‌زند، با لکّه‌های خون به لبت رنگ می‌زند
گیسو سفید قدّ کمان بین بستری، آقا چه قدر پیر شدی شکل مادری
اشک فراق در نگهت موج می‌زند، دلواپس یتیمیِ موسی بن جعفری
چشم بقیع منتظر مقدمت شده، تو آخرین امانت شهر پیمبری
حالا به یاد خاطره‌ی دست بسته ات، گریان برای غربت زهرا و حیدری
آتش گرفت خانه ات امّا کسی نشد، در بین شعله کُشته‌ی دیواری و دری
آتش گرفت خانه‌ات امّا در آن میان، از خانواده‌ی تو نبُردند معجری
دشمن برای قتل تو شمشیر می‌کشید، قلب نبی ز غصه ی تو تیر می‌کشید
پیغمبر خدا به کجا بود کربلا، آنجا که خون ز فاجعه تصویر می‌کشید


سفره فاطمه(س) نمک دارد
مهدیسا بهروزیان، دکلمه‌خوان نوجوان دیگری است که برای اجرا پشت تریبون قرار می‌گیرد. او با ابیات دکلمه‌اش حاضران را زائر حرم اخت‌الرضا(ع) حضرت معصومه(س) می‌کند؛ 
از ورودی صحن می‌دیدم، هرکه با هر عقیده می‌آمد
درکنار جوان رعنایی، مادرش قد خمیده می‌آمد
پیرزن داشت با پسر می‌گفت، من که می‌دانم از چه دلگیری
با من اینک بیا حرم اما، حرف مادر نداشت تاثیری
پیرزن روی ویلچر خسته، با مفاتیح کهنه‌ای در دست
کوهی از درد بود و  فهمیدم، به کریمه پناه آورده ست
حاجت اهل روستا انگار، لابه‌لای صداش پنهان بود
گوشه‌ی کوله بار ساده‌ی او، التماسِ دعا فراوان بود
داشت با "اشفعی لنا" تا عرش، دل من را قدم قدم می‌برد
ویلچر دست من ولی در اصل، او مرا داشت تا حرم می‌برد
گفت: با گریه‌های کهنه‌ی من، این حرم حس مشترک دارد
شصت سال است زائرش هستم، سفره فاطمه نمک دارد
 باورش بود باورش آری، دم در تا مدینه برد مرا
بی اراده به سوی ایوان گفت، السلام علیکِ یا زهرا
باهمان لهجه‌ی دهاتی خود، گفت: من باز آمدم بانو
به برادر مرا سفارش کن، نور چشمان ضامن آهو
لطف کن باز هم مرا بپذیر، من غریبم فقط تو را دارم
جان سلطان طوس کاری کن، گره افتاده است در کارم
پسرم از زمانه دلگیر است، گوشه چشمی به اشک و آهش کن
از خجالت نیامده به حرم، حاجتش را بده نگاهش کن
ویلچر ماند و پیرزن می‌رفت، باهمان قلب آرزومندش
ساعت هشت بود و برمی‌گشت، لنگ لنگان به سوی فرزندش
با خداحافظی او دیدم، حرم انگار غرق حاجت اوست
گریه می‌کرد و با خودم گفتم، مگر این آخرین زیارت اوست
روزها رفت و در خیالاتم، ماند از پیرزن معمایی
سال‌ها بعد در ورودی صحن، پیشم آمد جوان رعنایی
در بغل داشت طفل نوزادی، نام او را رضا گذاشته بود
پیرزن با دعای خیر خودش، یادگاری به‌جا گذاشته بود
 

حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند
نوبت به محدثه باکمال که می‌رسد فضای مجلس مزین به نام امیرالمومنین(ع) می‌شود؛ 
حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند، جای ملائک نیست بال و پر بکوبند
زهرا دلش می‌خواست ذکر «یاعلی» را، روی عقیق سرخ پیغمبر(ص) بکوبند
سنگ علی را فاطمه بر سینه کوبید، باید که بر دُرِّ نجف حیدر بکوبند
نام تو اسم اعظم پروردگار است، این مُهر را باید به هر منبر بکوبند
معراج تازه ابتدایت بود باید، نام تو را از این مقرّب تر بکوبند
هرکس تو را دارد چرا باید بترسد، مثل تو تنها از خدا باید بترسد
این بانوی ادب دوست و فرهیخته در ادامه اشعاری در وصف مقام حضرت فاطمه زهرا(س) چنین آغاز کرد:
فاطمه علّت است خلقت را، فاطمه حُرمت است حُرمت را
فاطمه فاطمه است بی کم و کاست، فاطمه زُهره است ظلمت را
فاطمه عصمت است بر مریم، فاطمه عصمت است بر هاجر
فاطمه عزّت است بر کعبه، نه فقط کعبه، بلکه بالاتر
زینت فرش و قبلۀ عرش است، از نگاهش فرشته می‌ریزد
غنچه هم بی ارادۀ زهرا(س)، از دل خاک بر نمی‌خیزد
آب مهریه‌اش زمین قُرُقش، پرده دارش سماء ملک بنده‌اش
دامنش پرورش دهنده حُسن، اِی به قربان پنج فرزندش
کاش حالا که نوبهار شده، کاش حالا که غنچه روییده
کاش حالا که جان گرفته زمین، کاش حالا که سبز پوشیده
از مزارش نشانه‌ای هم بود، تا برایش گلاب و گل ببریم
 

ای زینب امام رضا اشفعی لنا
در ادامه این مراسم مهتاب رَزّاق‌پرور باز هم سری به صحن و سرای با صفای حضرت معصومه(س) می‌زند و این بانوی مُجلَّله را با عنوان خاتون ملک ارض و سما خطاب می‌کند و می‌گوید؛ 
خاتون ملک ارض و سما اشفعی لنا، محبوبه حبیب خدا اشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن‌الحجج(ع)، ای زینب امام رضا اشفعی لنا 
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت، ای آفتاب حجب و حیا اشفعی لنا
مهر ولایتت شده حبل المتین ما، در صبحگاه روز جزا اشفعی لنا
یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای، تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای
 

کفتر مشهد و قم شد دل آوارۀ ما
و در دکلمه بعدی که مهتاب رزاق‌پرور می‌خواند مرغ دل گاه بر فراز گنبد طلایی سلطان توس پرواز می‌کند و گاهی هم میهمان صحن و سرای بانوی کرامت در شهر قم می‌شود؛ 
ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم، عاشق و در به در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم، نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می‌دانند، خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم
سائل طایفۀ حضرت کاظم شده‌ایم، فاطمه کرده نظر شیعۀ ایران هستیم
عاقبت عاقبت ما بشود ختم ِ به خیر، حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم
کفتر مشهد و قم شد دل آوارۀ ما، زینب ضامن آهوست همه کارۀ ما
ما گدایان تو هستیم سعادت داریم، از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسه ما را نگذارد خالی، بده در راه خدا باز که حاجت داریم
ما گنه کار، گنه کار، گنه کار اما، روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم
بین این طایفه ی آینه‌ها بعد حسین، جور دیگر به رضای تو ارادت داریم
دل ِ وابسته به تو خانۀ امّید شود، هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود
 

سایه ی مادری‌ات کم نشود از سرمان
نامش فاطمه خورشید سادات عطار طوسی  و او نیز حاضران را میهمان دکلمه‌ای پُر معنا می‌کند؛ 
عاشقی نقطه‌ی پایانی درماندگی است، عاطفه مزه‌ی شیرینیِ سرزندگی است
عشق در مکتبِ توحیدی ما بندگی است، فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است
اشک دارایی ما بوده که سرچشمه شدیم، از طفولیّتمان خادم معصومه شدیم
آفتابی است که در ظلمت شب گُم نشود، رود نوری است که درگیر تلاطم نشود
باغ سبزی است که در ذهن تجسم نشود، هیچ جایی حرم فاطمه ی قم نشود
السّلام ای حرمت شرح پریشانی ما، السلام ای نفسِ شاه خراسانی ما
چهره ی زشت زمین با قدمت زیبا شد، جسم بی جان تمامیِّ جهان احیا شد
سند فخر عجم تا به ابد امضا شد، تربت شهر تو تسبیح بهشتی‌ها شد
آن زمینی که شده لانه ی جبریل قُم است، شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل قُم است
گنبد زرد تو خورشید فلک گسترمان، آسمانِ حرم ات آرزوی آخرمان
کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان، سایه‌ی مادری ات کم نشود از سرمان
دومین شافعه ی محشر ما هستی تو، مثل زهرا بخدا مادر ما هستی تو
آه ای شادیِ در حالِ عبور بابا، خنده ات مایه ی لبخندِ سرور بابا
بانیِ دردِدل وادی طور بابا، به خداوند تویی سنگ صبور بابا
"به فداکِ" مگر از آن لبِ تر می اُفتاد، هر زمان نامه ی تو دست پدر می افتاد
انبیا شیفته ی مبحث خاصَ‌ ات بانو، جان ‌فدایِ دلِ توحیدشناس‌ ات بانو
می‌شود با چه کسی کرد قیاس ات بانو، مریم و آسیه شاگرد کلاس ات بانو
نمی از قطره ی علم تو خودش یک دریاست، حوزه ی علمیه از برکت تو پابرجاست
جای جای حرم‌ ات جنّت رضوانی‌هاست، گوشه ی صحن تو خلوتگهِ بارانی هاست
عبد کوی تو شدن اوج مسلمانی هاست، دامنت منشاء رزق همه ایرانی هاست
تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست، چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست 
بَرَکات تو به جانِ عَجَمت می چَسبد، ای کریمه چقدر اشک غمت می چسبد
گریه کردن سر خوانِ کرمت می چسبد، یا رضا داد زدن در حَرَمَت می‌چسبد
زائرت از همه دلگیر شده رحمی کن، بخدا مشهد من دیر شده رحمی کن
کاش در حین قنوت سحرت یاد شوم، من آلوده‌ی دلباخته هم شاد شوم
چه هراسی است اگر طعمه ی صیّاد شوم، مطمئنَّم که به دستان تو آزاد شوم
چون برادر..،به تو هم آمده خوش‌خو باشی، به گمانم که تو هم ضامن آهو باشی
خاک ایران شرف عرش مُعلّی دارد، چون دو طوبای بهشتیِ خدا را دارد
مشهدش حیدر و قم حضرت زهرا دارد، روی دیده قدم آل نبی جا دارد
 

حالا که مادران غزه، همان ساعت تولد
شکیبا سعادتمند در دکلمه‌ای که می‌خواند یاد کودکان مظلوم غزه را گرامی می‌دارد و در وصف مظلومیت آنها چنین سخن می‌گوید؛ 
به‌جای اذان و اقامه، در گوش نوزادان‌شان «تلقین» می‌خوانند
و مرگ با توپ‌های جنگی، هم‌بازی کودکان فلسطین شده است 
می‌خواهم نام من را هم، در سیاهه‌ی سربازان مقاومت بنویسید
بنویسید من هم سربازی قسم‌خورده‌ام، که به یاری خدا
پشت به دشمن نخواهد کرد، وصیت می‌کنم از زیر قرآن که رد شدم
کسی پشت سرم آب نریزد، دعای‌تان می‌کنم و شما هم
بسیار دعا کنید که این سرباز کوچک، راه رفته‌ را بازنگردد
ما از کشته شدن نمی‌ترسیم، ولی از انحراف و ارتجاع چرا 
حالا من هم یک سربازم، قرآن را باز می‌کنم
و به نیت جهاد است خاره می‌کنم؛ «ن...وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ...».
من سرباز مسلحی هستم، که باید خشابم را 
از کلماتی که هیچ‌گاه تمام نمی‌شوند، پر کنم.
و ای کاش از این به بعد، در حیاط خانه‌های فلسطین
به جای «زیتون»، «نخل» بکارند!
جمله‌ها را، از اعماق وجودم
از سیلوی انبار موشک‌های جنگی، بیرون می‌کشم
و خرج پرتابش را، به اندازه‌ای که به «تل‌آویو» برسد تتظیم می‌کنم
می‌دانم برد جملات و کلمات کم نیست، و قدرت انهدامش
آن‌قدری هست، که «صهیونیست‌» رادو پاره می‌کند.

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

تولیت آستان قدس رضوی

قهرمانان ورزشی رسالتی سنگین در انتقال فضیلت های اخلاقی به جامعه دارند
تولیت آستان قدس رضوی گفت: قهرمانان ورزشی رسالتی سنگین در انتقال فضیلت های اخلاقی به جامعه دارند.

تلویزیون اینترنتی