کتاب «چنارها مرا بهخاطر میسپارند»، دربردارنده 10 داستان رضوی، از زائران و عاشقان حضرت رضا(ع) است که هر یک با قلبی سرشار از ارادت، مهر و آرزو، در میان زندگیهای پر هیاهویشان، پا در مسیر زیارت به مشهد مقدس و پابوسی شمسالشموس، میگذارند.
«چنارها مرا به خاطر می سپارند»؛ روایتهایی زنده و پویا از زائران عاشق حضرت رضا(ع)
این قصههای صمیمی، با لهجه و گویشهای متفاوت مردمان، روایت شده که شیرینی و لذت خوانش داستانها را، چندبرابر میکند.
یکمشت گندم، نامش برکت میدهد، گنگ خوابیده، برج پاپر، چنارها مرا بهخاطر میسپارند، رقص ماهیها، دعای سفره، سوروسات، همت آهو و نقشی از این خیال، از مجموعه روایتهای بهشدت زنده، پویا و شاهکار گونه این اثر است که در بستر مکانی روستا شکلگرفته و با اتصالی به بیان کرامات رضوی، موجب شده تا خوانندگان به اعتکافی دورادور حریم شمس، تشویق شوند.
عابدین زارع، نویسنده کتاب «چنارها مرا بهخاطر میسپارند»، نویسنده حوزه ادبیات رضوی است که از 10 سال قبل، به صورت حرفهای در حوزه های فرهنگی و دینی و به صورت خاص در حوزه رضوی قلم میزند و اولین اثرش درباره امام رضا(ع) در جشنواره ملی داستانهای رضوی کبوتر حرم، در سمنان، رتبه اول را، کسب کرده است.
او که اهل روستای حسن آباد سنجرلو، از توابع مرودشت شیراز است، در حوزه سبک و سیره رضوی، داستانهای متعددی نگاشته که هم در اقلیم روستا میگذرد و هم به زیارت امام رضا (ع) و امام حسین (ع)، میپردازد.
«چنارها مرا بهخاطر میسپارند»، توسط انتشارات به نشر، با صفحهآرایی جعفر پیشه (صریر) و طراحی جلد مهدی مصطفوی، با شمارگان 1000 نسخه و قطع رقعی، به زیور چاپ، آراسته شده است.
به مناسبت دهه کرامت رضوی با این نویسنده همراه میشویم که در ادامه میخوانید:
روایت گوشهای از عشق و ارادت پدربزرگ به امام رضا (ع)
عابدین زارع در ابتدا میگوید: من اهل روستا هستم و در این وادی، زیارت و درونمایه، ارادت به ائمه اطهار (ع)، برجستگی خاصی دارد که در روایتهای نگارشی من کاملاً مشهود است. پدربزرگم دامدار و سفرهدار و درِ خانهاش به روی غریبه و آشنا باز بود و هیچگاه کسی از خانهاش، گرسنه بیرون نمیرفت.
در زمانهای که سفر سخت بود و طاقتفرسا، سیزده بار توفیق زیارت امام رضا (ع) نصیبش شد و در هر سفر، دو سه تا از نوهها همراهش بودند.
عاشق بود؛ به همین دلیل، وقتی نام امام رضا (ع) را میشنید، خودبهخود، اشک بر گونهاش جاری میشد و همانند کودکی دورمانده از مادر، به هقهق میافتاد.
با اینکه هیچگاه توفیق همراهیاش به مشهد را نداشتم، اما خواستم عشق و علاقه به مولایش را ثبت کنم تا در جمع زائران کویاش، جاودان، بماند .
زارع ادامه میدهد: آنچه در کتاب «چنارها مرا بهخاطر بسپارند» نوشتهام همگی برگرفته از روستاست. من زاده روستا و فرزند روستایم؛ پس قاعده حکم میکرد از فضایی بنویسم که در آن زندگی کردهام و با مردم، روحیات و باورشان آشنایی دارم.
وی خاطرنشان کرد: نام این مجموعه برگرفته از چنارهایی است که به زادگاهم منتهی میشود و هویت و شناسنامۀ ماست. در خلال روایتهای مردم و قصههایشان، وجوه چشمگیری دارد و محملی است برای اتفاقات ریزودرشت؛ در این مجموعه یک داستان را به همین جادۀ درختی اختصاص دادهام تا یاد آزادهای را زنده کنم که به «جز تلخی از ایام ندید» و میرفت تا یادش فراموش شود.
ده داستان کوتاه رضوی در بستر مکانی روستا
این نویسنده حوزه رضوی، اظهار میکند: مجموعه داستانهای این اثر مشتمل بر 10 داستان کوتاه است که همگی در دهۀ نود به نگارش در آمده و اغلب در بستر مکانی روستا، فضایی ساده و دوست داشتنی اتفاق می افتد و مخاطب را با شخصیت هایش همراه می سازد.
پا به پای شخصیت ها راه می افتد تا از کوه و دشت و صحرا بگذرد و پای قصه هایشان، بنشیند.
او ادامه میدهد: این داستانها به سبک واقعگرایی اجتماعی با طرحی ساده، پیش میروند و با خردهروایتهایی تقویت میشوند تا از کشمکشهای طبیعی و انسانی گذر کرده، به مقصدی معلوم برسند.
وی اضافه کرد: کهنالگوی سفر در اکثر داستانها، فضایی را پیریزی میکند تا شخصیتها در این مسیر با چالشهای پیش رو مواجه شده، به درکی از خویشتنِ خویش برسند.
بهواقع این سفر است که زمینۀ رشد و تعالی را برای آنها رقم میزند تا در یک گذرگاه معنوی و مقدس، بهپیش روند.
هرجا که از زندگی خسته و ناامید میشوند، به پایگاهی عظیم از نور چنگ میزنند تا در سایۀ آن آرامش یابند و خود را از تعلقات، رها سازند.
او با تأکید بر اینکه لحن و زبان شخصیتها، برگرفته از زبان مردم روستاست و گفتوگوی شخصیتها، با زبان زنده خود، ضمن دادن اطلاعات، زمینهساز حوادث داستانیاند تا به کشمکش روایی کمک کنند و در زدوخورد اندیشگانی مؤثر واقع شوند، عنوان میکند: در این مجموعه داستان، تلاش کردم آن گونه که حرف میزنند، همانگونه نیز در داستان ظاهر شوند و زنده و پویا به نظر آیند.
دیالوگ شخصیتها در یکی دو داستان شاید برای خواننده شهرنشین کمی سخت باشد، اما ناگزیر بودم شخصیتها به زبان خودشان سخن بگویند تا مخاطب با آنها همذاتپنداری کند؛ به همین منظور در پایان مجموعه، واژهنامهای ترتیب دادم تا خواننده به معانی کلمات محلی دسترسی داشته باشد و در فهم اثر، دچار مشکل، نشود.
تجربه دوباره زندگی در یک حس نوستالژیک
به گفته زارع، این مجموعه، بیش از آنکه در ساحت کلمه و توصیف باشد، تصویرساز است و صحنههایی را ترسیم میکند که مخاطب عام و آشنا به طبیعت روستا، دوست دارد به عقب بازگردد و در یک حس نوستالژیک، آن زندگی را دوباره تجربه کند؛ همراه با جانمیرزا به دل کوه بزند و پای درد و دلهایش بنشیند.
پابهپای فیضالله از چنارها بگذرد و چشم تیز کند که آشنایی بیابد و همراه با افشین و سیفالله خودش را بهپای برج آزادی بکشاند تا در یک شرطبندی، پیروز میدان باشد؛ یا اینکه خودش را آماده کند تا سر سفرۀ نذری دلی از عزا، در آورد.
این نویسنده یادآور میشود: در تمامی داستانهای این مجموعه، به لطف صاحب واقعیاش، امام رئوف در جشنوارههای متعدد صاحبمقام شده است و اگر مدد امام هشتم (ع) نبود این اثر چاپ نمیشد.
خوشحالم این مجموعه در انتشاراتی چاپ شده است که به نامونشان ایشان، شهره است.
تولیت آستان قدس رضوی
