کد خبر : ۳۴۳۵۰۵
۱۴:۲۳

۱۴۰۲/۰۴/۱۵

فرشی‌های عرشی

محو عطر و بوی گنبد زعفرانی بودم و با آقاجان حرف می‌زدم که طنین صدای خادم در گوشم تکرار شد: «فرشی‌ها بیاید...»فرشی‌ها؟! رو برگرداندم و دسته‌‌ای نوجوان سبزپوش دیدم که دور خادم حلقه زده‌اند...همه که رسیدند، خادم به جلو راه افتاد و دسته‌ی سبزپوش پشت سرش، گویی برای آقاجان قدم‌روِ ارادت می‌رفتند......لبخند رضایت فرشی‌ها نگاه زوار را روی صورتشان سنجاق می‌کرد و حلاوت مأموریتشان را فریاد می‌زد.چه زیبا... با فرش، قرینِ عرش شده بودند.گروه - گروه از هم جدا شدند و کنار تلّی از فرش‌ها در جای جای حرم ایستادند.صمیمیت رفتارشان با فرش‌ها خبر از رفاقتی عمیق می‌داد. فرشی‌ها آنقدر مهر به کار خود ریخته‌اند که فرش‌ها هم دلبسته‌ی آنان شده‌‌اند و هر لحظه در انتظار لمس دست‌های آنان، دلشان پر می‌زند. نویسنده: زهرا جلالی

گزارش خطا

ارسال نظرات