تلویزیون اینترنتی آستان نیوز
برای نمایش آرشیو پخش زنده کلیک کنیدبه گزارش آستان نیوز از مرکزی، امروز اراک غرق در ماتم بود؛ ماتمی که از دلها برمیخاست و در خیابانهای شهر جاری میشد. کاروان عزای شهادت امام رئوف آرامآرام پیش میرفت و هر قدم بغضی تازه را در گلو میشکست. اما در میان این شور و حال حسینی آنچه بیش از هر چیز چشمها را خیره میکرد و دلها را به تلاطم میانداخت، حضور منظم و پرشور خادمیارانی بود که با لباس نوکری در صفوفی متحد همگام با مردم اشک میریختند.
بهعنوان یک بانوی خادمیار رسانهای، شاهد صحنههایی بودم که کلمات از توصیفش قاصرند. وقتی مردم این نظم و همبستگی خادمیاران را میدیدند، گویا حس آرامش و اطمینانی عجیب سراسر وجودشان را فرامیگرفت.
اشکهای ما که از سر دلتنگی برای غریب الغربا سرازیر میشد، با اشکهای مردم درهم میآمیخت و سیلی از محبت و ارادت را جاری میساخت. پیرمردی دیدم که با چشمانی خیس، سرش را به نشانه احترام تکان میداد و مادری، کودکش را در آغوش گرفته بود و لالایی عزا میخواند.
در میان جمعیت، چشمان کنجکاو کودکی را دیدم که مبهوت اینهمه شور و اندوه شده بود. شاید برای اولینبار چنین عظمت و حزن غربت غریبالغربا را تجربه میکرد. نگاهش پر از سؤال بود و معصومیتش بر این غم جانکاه میافزود.
مادری دیگر با چادر خاکی و دلی شکسته آمده بود تا در عزای آقای مهربانیها تسلای دل بگیرد؛ اشکهایش حکایت از سالها عشق و دلدادگی به حریم رضوی داشت.
و اما حال ما خادمیاران…
حس عجیبی است پوشیدن این لباس نوکری. این پارچه سبز تنها یک لباس نیست؛ نشان افتخار است، مدال خدمت است. با هر قدمی که برمیداشتیم، در هر نفسی که میکشیدیم، این افتخار را با تمام وجود حس میکردیم.
امروز ما در اراک، قلبمان را فرش راه مولا کردیم و در این میان این لباس خادمیاری، زیباترین خلعت زندگیمان بود.
یادداشت: فاطمه دائی بیگی
انتهای پیام/