به گزارش آستان نیوز، پیرغلامان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) این بار میهمان ضیافتی از جنس واژهها و نغمههایی ناب شدند و شاعران آئینی و دلدادگان فرهنگ رضوی گرد هم آمدند تا با گلواژههای شعر و ادب به ساحت مقدس هشتمین شمس ولایت، عرض ارادت کنند.
اجرای این شبشعر نورانی را آقای سید رضا یعقوبی آل، بر عهده داشت.
این شاعر فرهیخته بزم شاعرانه پیر غلامان حسینی را با شعرخوانی در مدح اُم الائمه، حضرت فاطمه زهرا (س) روشن و در وصف بانوی آب و آئینه اینگونه شعرخوانی میکند:
تو کیستی که نهفلک مُلک توست
عرض عظیم عرشهٔ فُلک توست
فراتر از سوره انسان تویی
هر آینه عروس قرآن توییای حَسن تو حُسن قرآن تو
حسین هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ تو
علم تو از بیان تو عیان است
معلمت علمه البیان است
سید ابوالفضل مبارز، شاعر آئینی که شعرهای زیبایش در مدح اهلبیت (ع) بارهاوبارها در حرم امام مهربانیها اجرا شده است نیز، غزلی زیبا را تقدیم مادر سادات میکند:
برای نوکرت چیزی شبیه غم نخواهد شد
برای نوکری جز با غمت محکم نخواهد شد
حسینِ بین مقتل روی کاغذ روی پرچم را
به هر لحنی بخوانی چیزی از غم کم نخواهد شد
به شوق برکت دستان مادر هست مینوشیم
و إلاچای بعد از روضههایت دم نخواهد شد
من و چایی تعارفکردن؟ این را خوب میدانی
سرم پیش کسی جز گریه کنها خم نخواهد شد
دعا کن عاقبت تیغ شهادت چاره بردارد
که جز این، نوکر نالایقت آدم نخواهد شد
عاطفه جعفری، بانوی شاعر و مدیحهسرای اهلبیت (ع) نیز در این بزم شاعرانه با واژههای شعر، مرثیهخوان مصیبت مادری شد که او از جانعزیزتر و از بیان لطیفتر است:
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحر پرسۀ صحاریها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلألؤ خورشید بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیفتر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت از آن جاودان لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جانعزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توأمان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر که از پرنیان لطیفتر است
دریغ و درد که سیلی خور حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است
محفل ادبی در ساحت خورشید، مزین به حضور پیر غلامان بااخلاص حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است و استاد شعر و ادب استاد ولیالله کلامی زنجانی شاعر بعدی است که قدم به جایگاه میگذارد و شعری با ترجیعبند «من پیر غلامم» را، با صدایی آرام و سرشار از عشق و ارادت به اهلبیت (ع) خوانش میکند:
در دفتر عشاق نوشته شده نامم من پیرغلاممای دوست به سودای وفا بیم خطر نیست سود است ضرر نیست
دلباخته عشقم و آزاده مرامم من پیرغلاممای آنکه جوانی، پی تقوا و ادب باش، اخلاص طلب باشد
گو طوف حرم بی رخ او باد حرامم من پیرغلامم
هر کس که در این ره دهد از دست جوانی، باقیست نه فانی
من زنده و جاوید به وادی سلامم، من پیرغلامم
پیران خوشاقبال که صد جامه دریدند، این قوم شهیدند
ناف شهدا بوی خوش آرد به مشامم من پیرغلامم
این مملکت شیعه پر از عاشق ناب است، دل پابهرکاب است
من حافظ این سنگر و ذوالمجد و کرامم، من پیرغلامم
درسی که به من داده حبیب بن مظاهر، در باطن و ظاهر
این است مپندار که ناپخته و خامم من پیر غلامم
صد شکر قَدم خم شده، اما قَدم من در وادی ایمن
یکلحظه نلرزیده، نگر معجز گامم من پیرغلامم
من طایر ناچیز رسیدم به همه چیز، با شهپر پرهیز
خورشید نبی هست علی بدر تمامم، من پیرغلامم
مولای مرا بین دو دریای خروشان، کشتند لب عطشان
خون میخورم و آب نریزید به جامم، من پیرغلامم
در توس نگهدار ز من این غزل ناب، تقدیم به زوار
بشنو ز کلامی که بود ختم کلامم من پیرغلامم
نوبت به شعرخوانی حاج احمد بابایی که میرسد، حاضران خود را برای شنیدن شعری حماسی آماده میکنند و این شاعر حماسهسرا باز هم حاضران را میهمان شعری که در آن، از غیرت علوی و بغض بیدار شده ذوالفقار حکایت شده است، کرد:
خبر آمد به فتنه آمدهاند که عیان ماه پشت ابر کنند
در بقیع ازدحام اوباش است، هدف این است نبش قبر کنند
نبش قبر بتول کابوس است، درد دل نیست حرف ناموس است
به علی خبر که خواهد برد، زهرهای کو که کشف راز کند
بتپرست سقیفه آمده است، به کنیز خدا نماز کند
غضب شیر و غیرت شمشیر، در خم ابرویش شکوفا شد
نعره زد صفدر و سکوت شکست، ذوالفقار از غلافِ غم پا شد
زد شفق رو به چشمان خدا، خواست طوفان لباس زردش را خون هفتآسمان به گردن پاک.
گر بگیرد ره نبردش را
گفت بر بغض ذوالفقار قسم، خشم حق مختصر نخواهد شد
سنگ اگر جابهجا شود در خاک، یک نفر زنده برنخواهد گشت
زینب مهدیزاده از شهر یزد، شاعر بعدی است که با زبان شعر ندای «هیهات من الذله» سر میدهد و با واژههای شعر، برای مرگ اسرائیل، کفن میدوزد:
پیچیده در گوشم صدای سور اسرافیل
کفن با شعر میدوزم برای مرگ اسرائیل
صدا از قدس میآید که «هیهات من الذله»
صدایی آسمانی هم صدا با حلق اسماعیل
صدای پای والفجر از مسیر نور میآید
صدای جاء نصرالله از دل نیل
صدای بال ققنوسی که پیچیده ست در بیروت
صدای سوره فتح است روی بال جبرائیل
کجایی لشکر شیطان، بترس از آه زیتونها
بترس از غرش خیبر شکنها بر فراز نیل
پس از پرواز فتاح و قیام و قدر خرمشهر
مهیا باشای صهیون برای بارش سجیل
بهزودی پاک خواهد شد به لطف حیدر کرار
تمام هستی از لوث وجود نحس اسرائیل
به نام نامی حیدر روایت میکند خورشید
کفن آماده کن دنیا برای دفن اسرائیل
و هادی جان فدا، شاعر اهل بیتی و دلسوخته مصیبت شهادت حضرت مادر در این محفل شاعرانه با زبان شعر مدح مادر سادات را، بر زبان جاری میکند:ای جوهر جلوه نخستین، مخدومه خاتم النَّبیینای حب تو علت مؤثر، در رتبه انبیای پیشین
بی حُب تو در کنار کعبه، تبدیل شود دعا به نفرین
شد صفحه نیلگون افلاک، از نور تجلی تو تضمین
در وزن زمین به آسمانها، شد کفه خاک با تو سنگین
در کوچه جلوههای ذاتت، بر خاک نشسته عقل مسکین
بر شاخه سبز ربنایت، جبریل امین چو مرغ آمینای حک شده اسم اعظم تو، در عرش خدا به خط زرین
از دجله و از فرات بگذر، اشک دو جهان تو راست کابین
تردید همان اراده توست، معراج نماز ساده توست
حجتالاسلام علی مقدم، دیگر شاعر آئینی نیز در محفل ادبی «در ساحت خورشید»، غزلی نغز را تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرای مرضیه (س) میکند:
چنان که قصد میسازند از الفاظ معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده خلقِ زهرا را
«و لولا فاطمه» یعنی که بی زهرا نمیدیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینهدار صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حقتعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تاروپود لفظ در توصیف میآید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را
نشسته از"الف" تا "یا" حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمیباشد الفبا را
حماسه میتراود آنقدر از خطبههایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت زهی عصمت زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش
به دامنگیر مادر جان سرِ آشفتهٔ ما را
گره وامیکند از کار شیعه گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضهایامّ ابیها را
راضیه رجایی، بانوی شاعر اهل علم و ادب در شعرش مدح سلطان خراسان حضرت علی بن موسیالرضا (ع) را بر زبان جاری میکند و مدیحهسرای مهربانی سلطان خراسان میشود:
میشود دست دعای تو به باران نرسد
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد
میشود گوشه چشم تو بیفتد به زمین
این شب تیره به خورشید درخشان نرسد
عطر گیسوی تو در شهر بپیچد روزی
دل لرزان نشابور به سامان نرسد
آمدم پیش تو بااینهمه اندوه ولی
چه غمی هست که پیش تو به پایان نرسد
وای اگر لطف تو راهم ندهد وای اگر
دست مهر تو به آهوی پریشان نرسد
وایایوای به کوتاهی آن بخت سیاه
که به پیشانی او خاک خراسان نرسد
در این مراسم همچنین، پیر غلامان اهلبیت (ع) و دلدادگان مکتب حسینی برای دقایقی میهمان شعرخوانی میلاد عرفانپور میشوند و دو رباعی را به ساحت مقدس حضرت زهرا (س) و همچنین حضرت مولا امیرالمؤمنین (ع) تقدیم میکند:
او در دل شعله بود و بیواهمه ماند
خواند از علی و میان آن همهمه ماند
دنیا همه دم، رنگ عوض کرد ولی
او فاطمه بود و تا ابد فاطمه ماند
رود است علی پاک و زلال است و روان
کوه است علی که استوار است و گران
من رود ندیدهام چنین پا برجا
من کوه ندیدهام چنین در جریان
تلویزیون اینترنتی آستان نیوز