به گزارش آستان نیوز از مرکزی؛ مدرسهٔ شهدای خبیر در اراک، همان جایی که سالهای کودکیام را میان بازی و خنده دویده بودم، دوباره مرا در آغوش گرفت؛ نه فقط با دیوارهای آشنا بلکه با خاطراتی که از خواب بیدار شدند. نیمکتها مرا شناختند، پنجرهها با من حرف زدند و زنگتفریح، صدای خندههای گذشته را در گوشم زمزمه کرد. اما این بار مدرسه فقط یادآور کودکی نبود؛ دیدار با همدورهایهایی که اکنون مادر شدهاند و دخترانشان در همان صفی ایستاده بودند که سالها پیش ما ایستاده بودیم، معنای تازهای از تداوم و عشق را در دل جاری کرد.
گویی زمان دایره زده بود و ما را در آغوش گرفته بود. با ورود خادمان رضوی اشتیاقی پنهان فوران کرد. دختران کوچک با دستانی بر سینه و چشمانی درخشان چشمانتظار بودند. بوی اسپند در هوا پیچید و صلوات خاصه سقف مدرسه را شکافت. دلها پر کشیدند بهسوی مشهد. سید محمد سجادی، مجری برنامه با صمیمیتی کودکانه و صدایی سرشار از مهر فضا را پر از شوق کرد. در چهرهاش آرامشی بود از جنس ایمان؛ گویی دانهٔ مهربانی در دلش از خاک حرم امام رضا (ع) روییده است.
لحظهای ناب رقم خورد؛ وقتی یکی از دختران کوچک با بغض گفت: «من تا حالا به حرم نرفتم…» سید محمد سجادی دست به دعا برداشت، "خدایا، همه دانشآموزان این مدرسه را به همراه والدینشان راهی مشهد مقدس بنما…" و آمین، تا بلندترین نقطهٔ آسمان رسید.
آن روز، کلمهٔ «مادر» نیز گریست. با اشاره به میلاد حضرت زینب (س) و روز پرستار، از مادرانی گفتند که آرام و بیوقفه برای فرزندانشان میکوشند. دل من لرزید؛ واژهای که اشک دارد در دلم جوانه زد. دلم گرفت برای مادری که حالا در آسمانهاست، اما حضورش در قلبم زندهتر از همیشه است.
در پایان، همخوانی آهنگ «ایران امام رضا» فضای مدرسه را پر کرد. مجری برنامه میکروفن را کنار گذاشت و با شور کودکانه در کنار آنها خواند. هدیهها، شکلاتها و لبخندها دستبهدست گشتند و دو خادم رضوی در انتهای راهرو با ظرفی از شکلات و لبخندی پدرانه بدرقهکنندهٔ دانشآموزان بودند.
هفت آبان در تقویم شاید یک عدد ساده باشد، اما در دل من روزی است که «عطر حرم و اشک مادر» با هم آمیختند و یاد مدرسهٔ کودکیام، رنگی از زیارت و عشق گرفت.
انتهای پیام/
یادداشت: اکرم احمدلی
تنظیم: فاطمه دائی بیگی
تلویزیون اینترنتی آستان نیوز