کد خبر : ۷۰۲۲۰۴
۰۸:۳۱

۱۴۰۴/۰۹/۱۹

ستاره‌ای در آسمان هشتم

ستاره‌ای در آسمان هشتم
هجدهم آذرماه ۱۴۰۴، ساعت ده صبح، به سوی بیمارستان قائم راهی شدیم. ابرهای تیره و خاکستری، بی‌آنکه ببارند، بر سینه آسمان سایه افکنده بودند. شهر، غرق در دود و آلودگی، نفسش به شماره افتاده بود.

از ورودی اورژانس وارد شدیم. خدام، پرچم گنبد طلایی امام مهربان‌مان، علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام را بر روی دست گرفته بودند. طنین صلوات، همچون نسیم، در گوشه‌گوشه اورژانس می‌پیچید و آرامشی را بر دل‌های نگران بیماران می‌نشاند.

وارد بخش که شدیم، پیکر نحیف ستاره را دیدیم؛ میان انبوهی از سیم‌ها و لوله‌ها، بی‌حرکت، با چشمانی کم‌فروغ نگاهمان می‌کرد. نوزده ساله بود و از شانزدهم مهر، به‌دلیل مشکلات تنفسی، بستری شده بود.

ستاره از مهاجران افغان بود. زیر سایه مهر امام رضا، گویی مرز‌ها رنگ باخته بودند. محبت آن امام رئوف، چون نخ تسبیحی، دل‌ها را از هر دیار به هم پیوند می‌داد.

مادرش گفت: «نذر کرده بودم اگر حالش بهتر شد، او را به زیارت ببرم.» وقتی دستان ستاره پرچم را لمس کرد، گویی نفَس در جانش دوید. چشمانش جان گرفت و هق‌هق گریه، سکوتش را شکست. مادر، دختر جوانش را در آغوش کشید و میان اشک و لبخند گفت: «همیشه امام رضا را دوست داشتی... دیدی که او هم تو را دوست دارد؟» و ادامه داد: «در خانه مردم کار کرده‌ام، به خیریه‌های زیادی برای تهیه هزینه بیمارستان سر زدم و هربار ناامید برگشتم. اما امروز اینها همه معجزه است.»

عطر حرم در فضا پیچیده بود. دل‌ها لبریز از شیرینی این حضور شده بودند.

در دفتر مددکاری، نام بیماران از روی پرونده‌ها یکی‌یکی خوانده می‌شد و آقا حساب می‌کردند.

ابر‌ها کنار رفته بودند. آسمان، یک‌پارچه نور بود.

نویسنده: زهرا ولی‌پور


گزارش خطا

ارسال نظرات
  • پربازدیدترین
  • آخرین اخبار
پخش زنده

تلویزیون اینترنتی آستان نیوز

پویش ها