تلویزیون اینترنتی آستان نیوز
برای نمایش آرشیو پخش زنده کلیک کنیدبه گزارش آستان نیوز از اصفهان؛ جایگاه جشن چنان آراسته شده بود که چشمها را به صحنی آشنا میکشاند. صحنی که هرکس خاطراتی از آن را در دل دارد؛ خاطراتی از کودکی و دویدن روی سنگفرشهای این صحن تا پیامهای عاشقانه در ماهعسل زوجهای جوانی که خود را به پابوس امامشان رسانده بودند تا زندگی مشترکشان را در زیر سایه امام هشتم آغاز کنند؛ خاطرات همراهی با پدر و مادرهایی که سالهاست که دیگر در میانشان نیستند و شاید همین شب میهمان حضرت رضا (ع) در ملکوت شده بودند.
عقربههای ساعت که روی ۸:۰۰ ،ساعت قرار عاشقی ایرانیها قرار گرفت، صدای صلوات خاصه از بلندگوها برخاست. «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، المرتضی...»
جمعیت عظیم جمع شده جلوی جایگاه بیآنکه کسی سفارششان کرده باشد با طمأنینه قامت بستند. کودکی روی شانه پدرش نشسته بود و لبهای کوچکش همراه صدا زمزمه میکرد: «یا علی بن موسی الرضا». پدرش بیصدا گریه میکرد. مادری کنار دختر نوجوانش ایستاده بود و زمانی که خادمان حرم از زیر سایه خورشید با پرچم پای به میدان گذاشتند با چشمان بارانی سلامی میداد از راه دور به امام رئوف، به انیسالنفوس.
اومدم تا ببینم لحظه عاشق شدنو
مرشدی از جنس خاک و عشق به همراه همکارانش پا به صحنه گذاشت. آرامش در کلامش موج میزد. وقتی دلها را به مشهد گره زد و جمعیت با نواهای او همراه شد، زمزمه کرد، دلها سبک شد و بغضها شکست. خانمی در میان جمع گفت: «اگه حال خوش یعنی همین، پس ما بهشتی شدیم امشب.»
غلامرضا صنعتگر خوانندهای که صدای او سالهاست با نام امام رضا (ع) پیوند خورده روی صحنه آمد. مردم بهمحض دیدنش با دستزدن و اشک به استقبالش رفتند. وقتی با صدای لرزان اما عاشقانهاش ترانه معروف «میشه ضامنم بشی» را خواند، دیگر کسی در جمعیت نبود که منقلب نشده باشد: «اومدم تا ببینم لحظه عاشق شدنو به دلم افتاده بود صدا زدین آقا منو دل تنهامو آوردم با یه دنیا دلخوشی کمتر از آهو که نیستم میشه ضامنم بشی...».
مردی میانسال در کنار فرزندش گفت: «وقتی میخونه، یاد آخرین باری میافتم که صحن گوهرشاد ایستاده بودم... چقدر دلم برای حرم تنگ شده.»
در ادامه مراسم کربلایی علیاکبر حائری با نوای «مست نجف عاشق اینه بره پیوسته نجف!» دلها را از مشهد به نجف پیوند زد. صدای او عمق و معنویت داشت. اشعاری که میخواند گویی شعر نبود، بلکه زمزمهای بود از جان برای جانان.
امشب خدا خودش مهمونم کرد
میدان امام با شکوهی وصفناپذیر پر شده بود از خانوادهها و کودکانی که بادکنکهای رنگی در دست داشتند و نام رضا را زمزمه میکردند. نوجوانانی که با چشمانی مشتاق از دریچه این جشن معنای دلدادگی را میآموختند و بزرگترهایی که در سکوت فقط اشک میریختند.
پیرمردی با محاسنی سفید که گوشهای نشسته بود درحالیکه اشک روی صورتش جاری بود، بهآرامی گفت: «هفتساله نتونستم برم مشهد. امشب خدا خودش مهمونم کرد.»
در واپسین لحظات مراسم زمانی که مجری با بغض از یاد شهید سید ابراهیم رئیسی سخن گفت، میدان در سکوتی حزنآلود فرورفت. تصاویری از رئیسجمهور شهید که خادم امام رضا (ع) بود، پخش شد. مردم ایستادند برای ادای احترام. نه فقط به او بلکه به همه شهدای خدمت.
برنامهای که با نام ولادت امام رضا (ع) آغاز شد با نام و یاد کسی پایان پیدا کرد که دولتش با ولادت ضامن آهو شروع شده بود و با ولادت امام هشتم نیز پایان یافت؛ گویی تقدیر الهی بر این گذاشته بود که نام او با مولایش برای همیشه گره بخورد و او که روزی خادمالرضا بود در جوار امام رئوف برای همیشه آرام بگیرد.
آری اصفهان مشهد شده بود. میدان امام صحن انقلاب بود و هزاران نفر از مردم زائر بودند و صدا، صدای نقارهخانه و این زیباترین اعجاز امام رضا (ع) بود: پیوند دلها بینیاز از مرز و مسیر.
انتهای پیام/